تونکهلغتنامه دهخداتونکه . [ ن َ ک َ / ت ُ وَ ک َ / ک ِ ] (اِ) به معنی تونک است که گنجینه و مخزن باشد... . (برهان ) (آنندراج ). به معنی تونک است . (فرهنگ جهانگیری ). گنجینه . (شرفنامه ٔ منیری ). گنجینه و مخزن و انبار. || شب و ل
حتيدیکشنری عربی به فارسیزوج , تا , تااينکه , تاانکه , تاوقتيکه , کشت کردن , زراعت کردن , زمين را کاشتن , دخل پول , کشو , دخل دکان , قلک , يخرفت , وقتي که , تا وقتي که
tillدیکشنری انگلیسی به فارسیتا، دخل پول، کشو، دخل دکان، قلق، یخ رفت، کشت کردن، زراعت کردن، زمین را کاشتن، خیش زدن، خیش کشیدن، تا وقتی که، تا اینکه، تاانکه
احمتالغتنامه دهخدااحمتا. [ ؟ م َت ْ تا ] (اِخ ) همدان . شهری در ایالت ماد. هنگامی که یهودیان گفتند که کوروش فرمانی بر مضمون آنکه آنها را اجازت برای بنای هیکل داده بود دشمنانشان برای تحقیق ببابل فرستاده شدند تادر صحت مسئله تحقیقات بعمل آرند داریوش فرمان داد تحقیقات کنند اداره ٔ ضبط مراسلات که خ
دغرلغتنامه دهخدادغر. [ دَ ] (ع مص ) فشردن کسی را تاآنکه بمیرد. (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || راندن . (منتهی الارب ). دفع. (اقرب الموارد). || سپوختن در حلق و برداشتن زن کام کودک را به انگشت . (از منتهی الارب ). سپوختن و ملاژه برداشتن . (المصادر زوزنی ) (از تاج المصادر بیهقی ). فشار
خبیبلغتنامه دهخداخبیب . [ خ ُ ب َ ] (اِخ ) ابن اِساف بن عنبةبن عمروبن خدیج بن عابربن جشم بن الحارث بن الخزرج بن الاوس الانصاری الاوسی . از صحابیان بوده . ابن اسحاق و موسی بن عقبه آرند او از کسانی بود که واقعه بدر را دید.واقدی می گوید اسلام آوردن او مدتها بتأخیر افتاد تاآنکه پیغمبر بجنگ بدر ا