تاتریلغتنامه دهخداتاتری . (اِ) یکی از انواع استخراج لعل را گویند وآن این است که بین سنگریزه ها و خاکهای حاصله از شکستگی کوهستانها را که بر اثر زلزله یا سیل بوجود می آید برای بدست آوردن لعل جستجو کنند. (الجماهر ص 83).
توچتریلغتنامه دهخداتوچتری . [ چ َ] (ص نسبی ) نوعی از آرایش موی زنان . قسمی بریدن و آرایش موی زن از سوی پیشانی . قسمتی از موی زن که بصورتی خاص درآرند. گونه ای از پیرایش موی پیش سر زنان .
طاطریلغتنامه دهخداطاطری . [ طَ ] (اِخ ) از متکلمین شیعه است و کتاب الامامة از اوست . (ابن الندیم ). ابوسهل اسماعیل بن علی بن النوبخت النوبختی را کتابی است بنام کتاب الرد علی الطاطری فی الامامة. (ابن الندیم ).
طاطریلغتنامه دهخداطاطری . [ری ی ] (ع ص ) نسبتی است که در زبان عامه افاده ٔ معنی کرباس فروش و فروشنده ٔ هر جامه ٔ سپیدی میکند. (سمعانی ). یاقوت گوید: لا ادری این هی . و فی کتاب الشام ؛ انبأنا ابوعلی الحداد، انبأنا ابوبکربن زیدة، انبأنا سلیمان بن احمد؛ کُل ُ من یبیع الکرابیس بدمشق ، یسمی الطا
بائی روتلغتنامه دهخدابائی روت . [ رُ ] (اِخ ) شهر باویر در ساحل من دارای 35 هزارتن جمعیت است و مصنوعات و ظروف سفالین دارد. لوئی دوم پادشاه باویر تآتری درین شهربرای نمایش آثار ریشار واگنر (1876 م .) بنا نهاد.
پولغتنامه دهخداپو. [ پ ُ ] (اِخ ) نام شهر مرکزی ایالت پیرنه ٔ سفلای فرانسه . در ساحل رود گارد پو در 757 هزارگزی جنوب غربی پاریس دارای 38962 تن سکنه و موزه و کتابخانه ٔ بامنظره ٔ باصفا، و قصر قدیمی و تفرجگاه عمومی و تآتری زی
حجرالبلورلغتنامه دهخداحجرالبلور. [ ح َ ج َ رُل ْ ب َل ْ لو ] (ع اِ مرکب ) بلور . بیرونی در کتاب الجماهیر گوید: حجرالبلور هو المها منصوب المیم و مکسورها. قالوا اصله من الماء لصفائه و مشابهة زلاله و اصل الماء موه لقولهم فی جمع الجمع الذی هو میاه أمواه و منه موهت الشی ٔ اذا جعلت له ماء ورونقا لیس له
لعللغتنامه دهخدالعل . [ ل َ ] (معرب ، اِ) (کلمه ٔ فارسی است محیطالمحیط). لال . بدخشانی . (زمخشری ). ملخش . بدخشی . یکی از احجار کریمه و صورت دیگر آن لال است چون نعل و نال . یکی از احجار کریمه و آن غیر بیجاده است . سنگی ظریف با سرخی لامع و از یاقوت سست تر. (دزی ). حمداﷲ مستوفی گوید: الوان است