تاجداریلغتنامه دهخداتاجداری . (حامص مرکب ) تاجوری . پادشاهی . عمل تاجدار : همچنین در تاجداری و جهانداری بپای همچنین در ملک بخشی و جهانگیری بمان . فرخی .تا چو هدهد تاجداری بایدت در خلق دل طوطی آسا طوق آتش کم نخواهی یافتن . <p c
صاحب کلاهیفرهنگ فارسی عمیدتاجداری؛ پادشاهی: ◻︎ جهان را بگیریم و شاهی کنیم / همهساله صاحبکلاهی کنیم (نظامی۵: ۹۶۴).
افسرخدائیلغتنامه دهخداافسرخدائی . [ اَ س َ خ ُ ] (حامص مرکب ) پادشاهی . صاحب افسری . تاجداری : عقل را در بندگیش افسرخدائی داده ام ایتکینی بوده و الب ارسلان آورده ام .خاقانی .
اعتبار بخشیدنلغتنامه دهخدااعتبار بخشیدن . [ اِ ت ِ ب َ دَ ] (مص مرکب ) ارزش و ارج دادن . قدر و احترام بکسی اعطا کردن : بسنگی بخشد آنسان اعتباری که بر تاجش نشاند تاجداری .وحشی بافقی (از ارمغان آصفی ).
صاحب کلاهیلغتنامه دهخداصاحب کلاهی . [ح ِ ک ُ ] (حامص مرکب ) پادشاهی . تاجداری : جهان را بگیریم و شاهی کنیم همه ساله صاحب کلاهی کنیم . نظامی .به مولایی سپرد آن پادشاهی دلش سیر آمد از صاحب کلاهی . نظامی .گ
سعودلغتنامه دهخداسعود. [ س ُ ] (ع ص ، اِ)ج ِ سعد. (منتهی الارب ). فرخندگی . سعادت : مسعود تاجداری و هر روز بامدادبر تاج تو سعود کواکب نثار باد. مسعودسعد.و ایام نحوس به اوقات سعود بدل گردد. (سندبادنامه ص 8