تاجمُهرهkeystone, key block, clavis, sagitta, mensole, key 1واژههای مصوب فرهنگستانمهرهای که در تاج چَفته قرار میگیرد و سبب استحکام سازه میشود یا صرفاً نقش تزیینی دارد
مهره تاجلغتنامه دهخدامهره تاج . [ م ُ رَ / رِ ] (اِ مرکب ) هرچیز میان کاواکی مانند شیپور که در آن می دمند. (ناظم الاطباء).
چَفتۀ تاجمهرهایkeystone archواژههای مصوب فرهنگستانچَفتهای، معمولاً تخت یا کمخیز، که در وسط تاجمهره دارد
مهرهلغتنامه دهخدامهره . [م ُ رَ / رِ ] (اِ) هرچیز گرد. مطلق گلوله و گرد. هرچیز مدور. هرچیز کروی شکل . ساچمه . گلوله : بفرمود تا گرد بگداختندز آهن یکی مهره ای ساختند. فردوسی (شاهنامه ج <span class="hl" dir=
مهرعلغتنامه دهخدامهرع . [ م ُ رِ ] (ع ص ) نعت فاعلی از اهراع . لرزنده از خشم یا از ضعف و یا از ترس و تب . (از منتهی الارب ). رجوع به اهراع شود. || (اِ) شیر بیشه . اسد. (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد).
مهرهلغتنامه دهخدامهره . [ م ُرَ ] (اِخ ) دهی است از دهستان مغان بخش گرمی شهرستان اردبیل با 258 تن سکنه . آب آن از چشمه و محصول آن غلات و حبوبات است . (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 4).
چَفتۀ تاجمهرهایkeystone archواژههای مصوب فرهنگستانچَفتهای، معمولاً تخت یا کمخیز، که در وسط تاجمهره دارد
تَرَک رویهface crackواژههای مصوب فرهنگستانترکی که در رویۀ جوش یا بر روی تاج مهرهها درجهت موازی یا عمود بر راستای جوشکاری به وجود میآید