لغتنامه دهخدا
تارمتاز. [ ] (اِخ ) از امرای بزرگ ترک ،معاصر غازان خان : غازان خواست که تتمیم اساس عدلی راکه ممهد فرموده و ارشاد طریقه ٔ اسلام که مدت سلطنت خود را مصروف آن ساخته بود آیندگان را نصیحتی و تذکیری واجب دارد... و امرای عظام ... و تارمتاز... و شهرت یافتگان مدت خانیت احضار کرده فرمو