تاروسواژهنامه آزادارامش دهنده, افریننده هنر های زیبا,زیبایی, خوش شانس در زبان ترکی قدیم به معنای سقف خانه است.منبع کتاب دیوان الغات الترک نوشته محمود کاشغری ترجمه دکتر صدیق صفحه 230
ثورTaurus, Tau, Bullواژههای مصوب فرهنگستانیکی از صورتهای فلکی منطقهالبروج که به شکل گاو تصور میشود
تارویسلغتنامه دهخداتارویس . [ تارْ ] (اِخ ) دهکده ای در دره ٔ شمال شرقی «آلپ کارنیک » نزدیک شهر تارویس ایتالیا به ارتفاع 811گز، دارای کلیسایی زیبا، کارخانه ٔ سیمان . 3150 تن سکنه دارد و در تابستان عده ٔ زیادی به آنجا می روند.<b
تاریوشلغتنامه دهخداتاریوش . (اِخ ) بزبان مصری ، داریوش . پیرنیا در نام و نسب داریوش اول آرد: اسم این شاه را چنین نوشته اند، در کتیبه های هخامنشی : «دارَی َوُوش » یا «دَرْیاووش »، بزبان مصری در کتیبه های مصر: «آن تریوش » یا «تاریوش ». (ایران باستان ج 1 ص <span c
این تاریوشلغتنامه دهخدااین تاریوش . [ ] (اِخ ) اسمی است که مصریها به داریوش داده اند و آن تریوش نیز نوشته اند. (ایران باستان ج 1 ص 479 و ج 2 ص 987).
اراملغتنامه دهخداارام . [ اَ] (اِخ ) مملکتی در نزدیکی شام عبرانیان . این نام رابهمه ٔ ممالکی که در شمال فلسطین واقع بود اطلاق میکردند که شرقاً از دجله امتداد یافته به بحرالاوسط میرسید، و از شمال نیز بسلسله ٔ کوههای تاروس ممتد بود، در این صورت شامل الجزیره که عبرانیان ارام نهریم (سفر پیدایش <s
روسلغتنامه دهخداروس . (اِخ ) نام ملکی وسیع در اقلیم ششم و هفتم . (غیاث اللغات ). ناحیتی است که مشرق وی کوه بجناک است و جنوب وی رود روتا است و مغرب وی صقلاب است و شمال وی ویرانی شمال است و این ناحیتی بزرگ است و مردمانی بدطبعاند و بدرگ و ناسازنده و شوخ روی و ستیزه کار و حرب کن و ایشان با همه ک