تیزتازلغتنامه دهخداتیزتاز. (نف مرکب ) کسی که جلد می دود و تند تاخت می کند. (ناظم الاطباء). سریعالسیر. تندرو : پدید آمد از دور چیزی درازسیه رنگ و تیره تن و تیزتاز. فردوسی .دگرموبدی گفت کای سرفرازدو اسب گرانمایه ٔ تیزتاز. <p cl
تیزتیزلغتنامه دهخداتیزتیز. (ق مرکب ) پرشتاب : باد چون بشنید آمد تیزتیزپشه بگرفت آن زمان راه گریز. مولوی . || بخشم . غضبناک : چون برمک بر تخت نشست سلیمان یکی تیزتیز در وی نگریست . (تاریخ بخارا).نگه کرد قاضی