تازه کندلغتنامه دهخداتازه کند. [ زَ ک َ ] (اِخ ) دهی از دهستان مرگور بخش سلوانای شهرستان ارومیه است که در 27هزارگزی جنوب خاوری سلوانا و 1500گزی راه ارابه رو باوان به زیوه واقع است . دامنه ، سردسیر و سالم است و <span class="hl" di
تازه کندلغتنامه دهخداتازه کند. [ زَ ک َ ] (اِخ ) دهی از دهستان مهرانرود بخش بستان آباد شهرستان تبریز است که در 26هزارگزی شمال خاوری بستان آباد و 12هزارگزی شوسه ٔ اردبیل - بستان آباد واقع است . جلگه و سردسیر است و <span class="hl"
تازه کندلغتنامه دهخداتازه کند. [ زَ ک َ ] (اِخ ) دهی جزء دهستان دیزمار خاوری بخش ورزقان شهرستان اهر است که در 37500گزی شمال ورزقان و 36000گزی جاده ٔ ارابه رو تبریز به اهر واقع است . کوهستانی و معتدل است و <span class="hl" dir="lt
تازه کندلغتنامه دهخداتازه کند. [ زَ ک َ ] (اِخ ) (مشهور به تازه کند صارم السلطان ) دهی از دهستان کندوان بخش ترک شهرستان میانه است که در 6هزارگزی شمال بخش و 20هزارگزی شوسه ٔ میانه به تبریز واقع است . کوهستانی و معتدل است و <span c
تازه کندلغتنامه دهخداتازه کند. [ زَ ک َ ] (اِخ ) دهی از دهستان آجرسو است که دربخش مرکزی شهرستان مراغه و 69هزارگزی جنوب خاوری مراغه و 40هزارگزی شمال خاوری شوسه ٔ صائین دژ به میاندوآب واقع است . کوهستانی و معتدل است و <span class="
آگهی تلویزیونیteaser 1واژههای مصوب فرهنگستانآگهی کوتاه تبلیغاتی که ویژگیهای جذاب کالا یا برنامهای را در تلویزیون به نمایش گذارد
سرآغازteaser 2واژههای مصوب فرهنگستانصحنۀ آغازی کوتاه و جالبِتوجهی از فیلم که معمولاً پیش از عنوانبندی یا همراه با آن، برای جلب نظر تماشاچی به نمایش درآید
دستگاه پسین توجه،دستگاه خلفی توجهposterior attentional systemواژههای مصوب فرهنگستاندستگاهی مغزی که امکان انتخاب یک شیء از میان دیگر اشیا را با توجه به ویژگیهای ادراکپذیر آن، از قبیل مکان و چگونگی استقرار و شکل و رنگ، فراهم میکند
دستگاه پیشین توجه،دستگاه قدامی توجهanterior attentional systemواژههای مصوب فرهنگستاندستگاهی مغزی که زمان و نحوة بهکارگیری ویژگیهای ادراکپذیر شیء، از قبیل مکان و چگونگی استقرار و شکل و رنگ، را بهمنظور انتخاب آن با هدفی خاص واپایش میکند
تازه کندچایلغتنامه دهخداتازه کندچای . [ زَ ک َ ] (اِخ ) دهی از دهستان یافت بخش هوراند شهرستان اهر است که در 14هزارگزی خاور هوراند و 32هزارگزی جاده ٔ شوسه ٔ اهر - کلیبر واقع است . کوهستانی ، معتدل . 18</spa
تازه کندیلغتنامه دهخداتازه کندی . [ زَ ک َ ] (اِخ ) دهی جزء دهستان مواضعخان بخش ورزقان شهرستان اهر است که در 21هزارگزی جنوب ورزقان و 12500گزی شوسه ٔ تبریز به اهر واقع است . کوهستانی ومعتدل است و 321</spa
تازه کند تهملغتنامه دهخداتازه کند تهم . [ زَ ک َ دِ ت َ هََ ] (اِخ ) دهی جزو بخش مرکزی شهرستان زنجان است که در 24هزارگزی شمال زنجان و 24هزارگزی راه عمومی واقع است .کوهستانی و سردسیر است و 85 تن سکنه
تازه کند ارشادلغتنامه دهخداتازه کند ارشاد. [ زَ ک َ دِ اَ ] (اِخ ) دهی از دهستان باراندوزچای بخش حومه ٔ شهرستان ارومیه است که در 21000گزی جنوب خاوری ارومیه و 10هزارگزی خاور شوسه ٔ ارومیه بمهاباد واقع است . جلگه ومعتدل سالم است و <span
تازه کند انگوتلغتنامه دهخداتازه کند انگوت . [ زَ ک َ دِ اُ ] (اِخ ) دهی از دهستان انگوت بخش گرمی شهرستان اردبیل است که در 26هزارگزی شمال گرمی و 10هزارگزی شوسه ٔ گرمی - بیله سوار واقع است .کوهستانی و گرمسیر است و <span class="hl" dir="l
تازهلغتنامه دهخداتازه . [ زَ ] (اِخ ) (رباط...) شهریست بشمال آفریقا و از آنجاست ابن بری ابوالحسن علی بن محمدبن حسین . رجوع به ابن بری در همین لغت نامه شود.
تازهلغتنامه دهخداتازه . [ زَ / زِ ] (ص ، ق ) نو باشدکه نقیض کهنه است . (برهان ). نقیض کهنه است . (انجمن آرا). نو. (شرفنامه ٔ منیری ). جدید. با لفظ کردن و شدن و داشتن و ساختن مستعمل است . (آنندراج ). نو... که مقابل کهنه ... است . (فرهنگ نظام ). مقابل کهن . مقا
تازهفرهنگ فارسی عمید۱. [مقابلِ کهنه] نو؛ جدید.۲. [مقابلِ پژمرده] [مجاز] شاداب؛ باطراوت.۳. (قید) اخیراً.۴. [قدیمی، مجاز] بارونق؛ باجلوه.۵. [قدیمی، مجاز] خرم؛ خوش؛ شادمان.⟨ تازهبهتازه: [عامیانه] چیزهای تازه که یکی پس از دیگری پدید آید؛ نوبهنو.
تازهدیکشنری فارسی به انگلیسیcrisp, fresh, late, latter-day, maiden, mint , new, newfangled, novel, original, recent, scarcely, spick-and-span, strange, unprecedented, warm, young
تازهلغتنامه دهخداتازه . [ زَ ] (اِخ ) (رباط...) شهریست بشمال آفریقا و از آنجاست ابن بری ابوالحسن علی بن محمدبن حسین . رجوع به ابن بری در همین لغت نامه شود.
تازهلغتنامه دهخداتازه . [ زَ / زِ ] (ص ، ق ) نو باشدکه نقیض کهنه است . (برهان ). نقیض کهنه است . (انجمن آرا). نو. (شرفنامه ٔ منیری ). جدید. با لفظ کردن و شدن و داشتن و ساختن مستعمل است . (آنندراج ). نو... که مقابل کهنه ... است . (فرهنگ نظام ). مقابل کهن . مقا
تازه بتازهلغتنامه دهخداتازه بتازه .[ زَ / زِ ب ِ زَ / زِ ] (ق مرکب ) چیزهای جدید پشت سرهم . (فرهنگ نظام ). نوبنو. بطور مجدد. مکرراً. (ناظم الاطباء). نوی و تازگی مکرر. بدون راه یافتن کهنگی .
روتازهلغتنامه دهخداروتازه . [ زَ / زِ ] (ص مرکب ) تازه رو. خوشرو. گشاده رو. بشاش : به شمس الدین محمد گفت برخیزبیار آن زاهد روتازه را تیز. نظامی .و رجوع به تازه رو شود. || مرحوم وحید دستگردی روتازه را
تر و تازهلغتنامه دهخداتر و تازه . [ ت َ رُ زَ / زِ ] (ترکیب عطفی ، ص مرکب ) ضد پژمرده . شاداب . سبز و خرم . خوش : روزگاری چنین تر و تازه نوبهاری چنین خوش و خرم . مسعودسعد.گر همی خواهی ترا نخلی کنندش