تاغندستلغتنامه دهخداتاغندست . [ غ َ دَ / غ ُ دُ ] (اِ) تیکندست . تیقندست . بزبان اهل بربر دوائی است که آن را عاقرقرحا گویند. (برهان ) (آنندراج ). عاقرقرحا. (ناظم الاطباء). بزبان بربر عاقرقرحا. (لکلرک ج 1 ص <span class="hl" dir="
آککرالغتنامه دهخداآککرا. [ ک ِک ْ ] (اِ) عاقرقرحا. عقار کوهان . فوریون . عقر کوهن . تاغندست . قدم اسکندر. کژترخون . کج طرخون . کلیکان . طرخون رومی . رجوع به عاقرقرحا شود.