تافهلغتنامه دهخداتافه . [ ف ِه ْ ] (ع اِ) چیز حقیر و اندک . (آنندراج ) (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). حدیث : کانت الید لاتقطع فی الشی ٔ التافه . (منتهی الارب ).
تافهدیکشنری عربی به فارسیناچيز , هيچ , عدم , نيستي , صفر , نابودي , بي ارزش , جزءي , بي اهميت , قابل فراموشي , خرد , کوچک , غير قابل ملا حظه , فرعي , رقت انگيز
توفةلغتنامه دهخداتوفة. [ ت َ ف َ ] (ع اِ) لغزش و خطا. یقال : طلب علی توفة.ج ، توفات . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ).
توفةلغتنامه دهخداتوفة. [ ف َ ] (ع اِ) مافیه توفة و لاتافة؛ نیست در آن عیب یا زیادتی یا حاجت یا درنگ و کاهلی . (منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء).
توفیهلغتنامه دهخداتوفیه . [ ت َ ] (ع مص ) در بیت زیر از سنائی به معنی تَوفیَه آمده است : آن ز توفیه و صیانت ملک را خیرات بخش وآن ز توجیه ودیانت شرع را اندیشه خوار. سنائی .رجوع به توفیة شود.
توفیةلغتنامه دهخداتوفیة. [ ت َ ی َ ] (ع مص ) تمام کردن . (تاج المصادر بیهقی ). تمام بدادن . (زوزنی ) (از ترجمان جرجانی ترتیب عادل بن علی ). تمام دادن و نیک وفا کردن . (غیاث اللغات ). گزاردن حق کسی را به تمام . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || (اصطلاح فن خط) آن است
طائفةدیکشنری عربی به فارسیطبقه , صنف , قبيله , طبقات مختلف مردم هند , نام گذاري , تسميه , لقب يا عنوان , طبقه بندي , مذهب , واحد جنس , پول , فرقه , مسلک , حزب , دسته , دسته مذهبي , مکتب فلسفي , بخش , قسمت , بريدن , قسمت کردن
سانتافهلغتنامه دهخداسانتافه . [ ف ِ ] (اِخ ) شهری است از آرژانتین در کنار مصبی از پارانا دارای 168800 تن سکنه . این شهر در سال 1583م . کشف شده . حاکم نشین یک ایالت زراعتی کاملاً ثروتمند است .
سانتافهلغتنامه دهخداسانتافه . [ ف ِ ] (اِخ ) شهری است از ایالات متحده ٔ آمریکا پایتخت نو مکزیک دارای 28000 تن سکنه . در سال 1605م . بوسیله ٔ پرتقالیها کشف شده است . دارای مواد معدنی و کارخانه های مواد غذایی است .
فرستافهلغتنامه دهخدافرستافه . [ ف ِ رِ ف َ / ف ِ ](اِ مرکب ) شب نوروز را گویند و این لغت مرکب است ازفرست + نافه و وجه آن این است که در زمان گذشته پارسیان در شب عید حمل برای دوستان نافه فرستادندی تا خانه و محفل و لباس را بدان مشکین و معطر نمایند. (انجمن آرا). مصح