تولیکالغتنامه دهخداتولیکا. (اِ) تِلکا. تَلکو. تولک . نامهائی است که در گرگان و نور به امرود میدهند و در منجیل و کلاردشت و درفک امرود و ارموت می نامند و آنچه در جنگلهاست قسم پیروس کرداتا است . (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). رجوع به جنگل شناسی ساعی ص 338 و امرود و گا
تلقاءلغتنامه دهخداتلقاء. [ ت ِ ] (ع اِ) دیدار، اسم مصدر است . ... سوی . برابر و مقابل . یقال : توجه تلقاء النار و تلقاء فلان . (منتهی الارب ) (از آنندراج ) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). برابر. (ترجمان جرجانی ترتیب عادل بن علی ). تلقاء مدین ؛ به سوی مدین . و مدین اسم بلد بعث الیه شعیب ال
تلکالغتنامه دهخداتلکا. [ ت ِ ل ِ ] (اِ) نامی است که در زیارت به گلابی دهند. (جنگل شناسی کریم ساعی ج 1 ص 238). رجوع به امرود و گلابی شود.
تالکانلغتنامه دهخداتالکان . [ ] (اِخ ) صاحب انجمن آرا و به تبعیت او مؤلف آنندراج ، طالقان را معرب این کلمه دانسته اند: «تالکان و تلکان ، نام دو ولایت است یکی در خراسان و دیگری در حوالی شهر قزوین که نخست تلک ، که سنگی است سفید و براق و معرب آن طلق ، در آنجایافته شد، بنابراین ، این نام یافت و طا
تالکانلغتنامه دهخداتالکان . [ ] (اِخ ) صاحب انجمن آرا و به تبعیت او مؤلف آنندراج ، طالقان را معرب این کلمه دانسته اند: «تالکان و تلکان ، نام دو ولایت است یکی در خراسان و دیگری در حوالی شهر قزوین که نخست تلک ، که سنگی است سفید و براق و معرب آن طلق ، در آنجایافته شد، بنابراین ، این نام یافت و طا