تامن ارنلغتنامه دهخداتامن ارن . [ ن َ اَ رُ ن َ ] (اِخ ) یکی از انهار (بیاه ) در غرب لوهاور. (ماللهند ص 129 س 9).
تیامنلغتنامه دهخداتیامن . [ ت َ م ُ ] (ع مص ) به یمن آمدن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || بر دست راست بردن کسی : تیامن به ؛ بر دست راست برد آن را. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). بطرف راست میل کردن . (آنندراج ). براست شدن . (زوزنی ) (از اقرب الموارد). و فی الحدی
تاميندیکشنری عربی به فارسیپشتگرمي , اطمينان , دلگرمي , خاطرجمعي , گستاخي , بيمه(مخصوصا بيمه عمر) , تعهد , قيد , گرفتاري , ضمانت , وثيقه , تضمين , گروي , هم بر , پهلو به پهلو , متوازي , پرداخت غرامت , تاوان پردازي , جبران زيان , بيمه , حق بيمه , پول بيمه
خوشتامنلغتنامه دهخداخوشتامن . [ خوَش ْ / خُش ْ م َ ] (اِ) خوشامن . خوشدامن . مادرزن . (برهان ) (ناظم الاطباء). رجوع به خوشامن و خوشدامن شود. || مادرشوهر. (برهان قاطع) (ناظم الاطباء). رجوع به خوشامن و خوشدامن شود.
خشتامنلغتنامه دهخداخشتامن . [ خ َ / خ ُ م َ ] (اِ) مادرزن . (از برهان قاطع). خشامن . (حاشیه ٔ برهان قاطع) : مرا مغز خرداد خشتامنم . (از فهرست دیوان سوزنی ).|| مادرشوهر، حَماة. (یادداشت بخط مؤلف ).
سپی تامنلغتنامه دهخداسپی تامن .[ سْپی / س ِ م ِ ] (اِخ ) سردار ایرانی که دختر او را سلکوس سردار اسکندر بزنی گرفت . سلسله ٔ سلوکی از این خانواده میباشند. رجوع به ایران باستان ص 1693، 1696، <span c
اسپی تامنلغتنامه دهخدااسپی تامن . [ اِ م ِ ] (اِخ ) سردار ایرانی که سِلُکوس دختر وی را بزنی کرد و بنام این سلسله ٔ سلوکیان بعدها سلسله ٔ مقدونی و ایرانی بشمار رفت ، چه اعقاب سلکوس از طرف پدر مقدونی و از جانب مادر ایرانی بودند. (ایران باستان ص 2006).
ارتامنلغتنامه دهخداارتامن . [ اَ م ِ ] (اِخ ) اَرتام نِس . آریارام نِس . پسر سمردیس (بَردی َ) و پدر آنافاس از اجداد پادشاهان کاپادوکیه . (ایران باستان ص 2123 از دیودور صقلی و ص 2129).