تأخیر برداشتنلغتنامه دهخداتأخیر برداشتن . [ ت َءْ ب َ ت َ ] (مص مرکب ) تأخیر پذیرفتن . قابل پس افکندن بودن : و بر ایشان جاسوسان ومشرفان داری که این از آن مهمات است که البته تأخیر برندارد. (تاریخ بیهقی ). اگر سلطان پرسد، این رقعت بدست وی باید داد که تأخیر برندارد. (تاریخ بیه
تاخردیکشنری عربی به فارسیپس افت , تاخير , کم هوشي , عدم رشد فکري , شتاب منفي , ديرکرد , تاخير ورود , دير امدن
تأخیرلغتنامه دهخداتأخیر. [ ت َءْ ] (ع مص ) واپس افکندن . (تاج المصادر بیهقی ) (از دهار). سپس گذاشتن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). واپس گذاشتن . (آنندراج ) (فرهنگ نظام ). واپس بردن . (آنندراج ). تعقیب و تعویق . (فرهنگ نظام ). با لفظ کردن و آوردن مستعمل است . (آنندراج ). با لفظ انداختن و کرد
بلاتأخیرلغتنامه دهخدابلاتأخیر. [ ب ِ ت َءْ] (ع ق مرکب ) (از: ب + لا (نفی ) + تأخیر) بدون تأخیر. بیدرنگ . فوراً. (فرهنگ فارسی معین ). دردم . بی هیچ درنگ : هرکس در هرجا بقتل یکی از اعیان استاجلو قدرت یافت بلاتأخیر بدان مبادرت مینمود. (تاریخ عالم آرا چ امیرکبیر ص <span cl
تأخیرلغتنامه دهخداتأخیر. [ ت َءْ ] (ع مص ) واپس افکندن . (تاج المصادر بیهقی ) (از دهار). سپس گذاشتن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). واپس گذاشتن . (آنندراج ) (فرهنگ نظام ). واپس بردن . (آنندراج ). تعقیب و تعویق . (فرهنگ نظام ). با لفظ کردن و آوردن مستعمل است . (آنندراج ). با لفظ انداختن و کرد