تأزیجلغتنامه دهخداتأزیج . [ ت َءْ ] (ع مص )بناکردن و دراز کردن آن . (از منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء). بناه طولاً. (اقرب الموارد) (قطر المحیط).
تازشلغتنامه دهخداتازش . [ زِ ] (اِمص ) قطره زدن . (برهان ) (آنندراج ) (انجمن آرا). || تاختن و تک و پوی کردن باشد. (برهان ) (آنندراج ) (انجمن آرا). دویدن . (غیاث اللغات ). اسم مصدر تازیدن است . (فرهنگ نظام ). محمدمعین در حاشیه ٔ برهان آرد: پهلوی «تاچشن » از تاز+ ش (اسم مصدر) :
تأججلغتنامه دهخداتأجج . [ ت َ ءَج ْ ج ُ ] (ع مص ) افروخته شدن آتش . (تاج المصادر بیهقی ) (زوزنی ) (از منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء) (آنندراج ). زبانه زدن آتش . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). || سخت گرم شدن روز. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ).
تأجیجلغتنامه دهخداتأجیج . [ ت َءْ ] (ع مص ) برافروختن آتش را. (تاج المصادر بیهقی ) (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ). زبانه زدن آتش . (آنندراج ) (غیاث اللغات ). || شور و تلخ گردانیدن . || حمله کردن بر دشمن . (منتهی الارب ).
مؤزجلغتنامه دهخدامؤزج . [ م ُ ءَزْ زِ] (ع ص ) نعت فاعلی از تأزیج . بناکننده و دراز گرداننده آن را. (از منتهی الارب ). رجوع به تأزیج شود.