نوترینوی تاؤtau neutrinoواژههای مصوب فرهنگستانذرهای که به همراه تاؤ، نسل سوم لپتونها را تشکیل میدهد و در طبیعت فقط بهصورت چپگرد وجود دارد
تاپ تاپلغتنامه دهخداتاپ تاپ . (اِ صوت مرکب ) نام آواز زدن کف دست بر متکا یا بر بالشت یا بر پشت کسی و مانند آن .
تای تایلغتنامه دهخداتای تای . (اِ مرکب ) نخ نخ ، رشته رشته : او مست بود و دست به ریشم دراز کردبرکند تای تای و پراکند تارتار. سوزنی .رجوع به تای شود.
تاپتاپthumpواژههای مصوب فرهنگستانارتعاشی تناوبی یا صدایی محسوس که تایر آن را تولید میکند و احساس کوبشی هماهنگ با چرخش تایر ایجاد میکند
تاچکیلغتنامه دهخداتاچکی . [ چ َ ] (اِخ ) ناحیتی است در کجور مازندران در کنار راه «بخو». رجوع به سفرنامه ٔ مازندران و استراباد رابینو بخش انگلیسی ص 109 شود.
تاچگرلغتنامه دهخداتاچگر. [ گ َ ] (اِخ ) دهی از دهستان «مرغا»ی بخش ایذه ٔ شهرستان اهواز در 540هزارگزی جنوب باختری ایذه . کوهستانی ، معتدل . 175 تن سکنه دارد. آب آن از چشمه . محصول آن غلات . شغل اهالی زراعت . راه آن مالرو است .
تاچهلغتنامه دهخداتاچه . [ چ َ / چ ِ] (اِ مصغر) (از: «تا»، عدل و لنگه و تنگ + «چه »، ادات تصغیر تای کوچک . لنگه ٔ خرد. یک لنگه از خورجین . یک لنگه ٔ کوچک از باری . جوالی کوچک نیمبار. لنگه بار.عدل . رجوع به عدل شود.
تاچهفرهنگ فارسی عمید۱. جوال؛ بارجامه؛ گاله.۲. کیسۀ بزرگ و ستبر که بر پشت چهارپایان بارکش میگذارند و در آن چیزی میریزند.
تاچکیلغتنامه دهخداتاچکی . [ چ َ ] (اِخ ) ناحیتی است در کجور مازندران در کنار راه «بخو». رجوع به سفرنامه ٔ مازندران و استراباد رابینو بخش انگلیسی ص 109 شود.
تاچگرلغتنامه دهخداتاچگر. [ گ َ ] (اِخ ) دهی از دهستان «مرغا»ی بخش ایذه ٔ شهرستان اهواز در 540هزارگزی جنوب باختری ایذه . کوهستانی ، معتدل . 175 تن سکنه دارد. آب آن از چشمه . محصول آن غلات . شغل اهالی زراعت . راه آن مالرو است .
تاچهلغتنامه دهخداتاچه . [ چ َ / چ ِ] (اِ مصغر) (از: «تا»، عدل و لنگه و تنگ + «چه »، ادات تصغیر تای کوچک . لنگه ٔ خرد. یک لنگه از خورجین . یک لنگه ٔ کوچک از باری . جوالی کوچک نیمبار. لنگه بار.عدل . رجوع به عدل شود.