تاکتیکلغتنامه دهخداتاکتیک . (فرانسوی ، اِ) فن بکار انداختن لشکر در حضور دشمن ، این لفظ از زبان فرانسه است و در فارسی مستعمل ، لیکن هنوز جزو زبان فارسی نشده است . (فرهنگ نظام ). تعبیةالجیش . صف آرائی . سپه آرایی . || روش حصول کامیابی و موفقیت .
تاکتیکفرهنگ فارسی عمید۱. (نظامی) فن حرکت دادن سربازان و به کار انداختن نیروها و امکانات نظامی در جنگ.۲. فن انجام کاری.۳. (ورزش) شیوۀ برنامهریزی یک تیم ورزشی.
تاکتیکفرهنگ فارسی معین[ فر. ] (اِ.) 1 - به کار انداختن قوای مختلف نظامی در جنگ .2 - شیوه های عملی اجرای یک برنامة سیاسی که ممکن است در ظاهر با اصل طرح هماهنگ نباشد.
tacticدیکشنری انگلیسی به فارسیتاکتیک، رزم شیوه، جنگ فن، جنگ فنی، تاکتیک یا رزم ارایی، وابسته به رزم شیوه، رزم ارا
وسيلةدیکشنری عربی به فارسیمقتضي , مصلحت , مناسب , تهوراميز , سهولت , امکان , وسيله , جنگ فن , رزم شيوه , جنگ فني , وابسته به رزم شيوه , رزم ارا , ماهردرفنون جنگي , تاکتيک يا رزم ارايي
تاکتیکلغتنامه دهخداتاکتیک . (فرانسوی ، اِ) فن بکار انداختن لشکر در حضور دشمن ، این لفظ از زبان فرانسه است و در فارسی مستعمل ، لیکن هنوز جزو زبان فارسی نشده است . (فرهنگ نظام ). تعبیةالجیش . صف آرائی . سپه آرایی . || روش حصول کامیابی و موفقیت .
تاکتیکفرهنگ فارسی عمید۱. (نظامی) فن حرکت دادن سربازان و به کار انداختن نیروها و امکانات نظامی در جنگ.۲. فن انجام کاری.۳. (ورزش) شیوۀ برنامهریزی یک تیم ورزشی.
تاکتیکفرهنگ فارسی معین[ فر. ] (اِ.) 1 - به کار انداختن قوای مختلف نظامی در جنگ .2 - شیوه های عملی اجرای یک برنامة سیاسی که ممکن است در ظاهر با اصل طرح هماهنگ نباشد.
تاکتیکلغتنامه دهخداتاکتیک . (فرانسوی ، اِ) فن بکار انداختن لشکر در حضور دشمن ، این لفظ از زبان فرانسه است و در فارسی مستعمل ، لیکن هنوز جزو زبان فارسی نشده است . (فرهنگ نظام ). تعبیةالجیش . صف آرائی . سپه آرایی . || روش حصول کامیابی و موفقیت .
تاکتیکفرهنگ فارسی عمید۱. (نظامی) فن حرکت دادن سربازان و به کار انداختن نیروها و امکانات نظامی در جنگ.۲. فن انجام کاری.۳. (ورزش) شیوۀ برنامهریزی یک تیم ورزشی.
تاکتیکفرهنگ فارسی معین[ فر. ] (اِ.) 1 - به کار انداختن قوای مختلف نظامی در جنگ .2 - شیوه های عملی اجرای یک برنامة سیاسی که ممکن است در ظاهر با اصل طرح هماهنگ نباشد.