تاکید کردن

مترادف

۱. اصرارورزیدن، ابرام کردن، پافشاری کردن، پایفشردن، پیله کردن، سماجت ورزیدن
۲. موکد ساختن، استواری بخشیدن

جست‌وجوی دقیق

تاکید کردن

دیکشنری فارسی به عربی

اکد , تاکيد , شدد , لهجة

تاکید کردن

دیکشنری فارسی به انگلیسی

accent, accentuate, affirm, assert, assure, aver, avouch, declare, emphasize, protest, require, stress, underline, urge

تاکید کردن

فرهنگ مترادف و متضاد

۱. اصرارورزیدن، ابرام کردن، پافشاری کردن، پایفشردن، پیله کردن، سماجت ورزیدن ۲. موکد ساختن، استواری بخشیدن

جست‌وجوی هم‌آوا

تآکید

لغت‌نامه دهخدا

تآکید. [ ت َ ] (ع اِ) دوالهایی که بدان قرپوس زین را با دو پهلوی آن بندند. (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). «اکائد» و «تآکید» جمع «اِکاد» است و این جمع آن نادر است . (از اقرب الموارد).

تاکيد

دیکشنری عربی به فارسی

اظهار قطعي , تصريح , تصديق , اثبات , تاکيد , تاييد , فشار , تقلا , قوت , اهميت , مضيقه , سختي , پريشان کردن , ماليات زيادبستن , تاکيد کردن

تاکید

فرهنگ فارسی عمید

۱. استوار کردن؛ محکم کردن.۲. [قدیمی] عهد یا کلام خود را استوارتر کردن.

طاقت

فرهنگ فارسی عمید

۱. قدرت؛ توانایی؛ تاب؛ توان؛ تاو؛ تیو: ◻︎ آن گوی که طاقت جوابش داری / گندم نبری به ‌خانه چون جو کاری (سعدی۲: ۷۵۱).۲. بردباری.&lang; طاقت آوردن: (مصدر لازم)۱. تاب آوردن.۲. بردباری کردن.&lang; طاقت برسیدن: (مصدر لازم) = &lang; طاقت رسیدن&lang; طاقت داشتن: (مصدر لازم

تاکد

فرهنگ فارسی عمید

استوار گشتن چیزی یا امری؛ محکم شدن؛ استوار شدن.

جست‌وجوی مشابه

تأکید کردن

لغت‌نامه دهخدا

تأکید کردن . [ ت َءْ ک َ دَ ] (مص مرکب ) استوار کردن . عمل تأکید. رجوع به تأکید شود.

تاکید کردن (حقوق)

دیکشنری فارسی به انگلیسی

allege

دوباره تاکید کردن

دیکشنری فارسی به انگلیسی

reiterate

جست‌وجوی متن

underlined

دیکشنری انگلیسی به فارسی

تاکید کرد، زیر چیزی خط کشیدن، تاکید کردن

stressed

دیکشنری انگلیسی به فارسی

تاکید کرد، تاکید کردن، پریشان کردن، خاطر نشان کردن

إبراز

دیکشنری عربی به فارسی

ارائه , اظهار , تأکيد , مورد تأکيد قراردادن , برجسته کردن

underlines

دیکشنری انگلیسی به فارسی

تاکید می کند، خط زیرین، زیر چیزی خط کشیدن، تاکید کردن

أبرَزَ

دیکشنری عربی به فارسی

ارائه کرد , اظهار نمود , نماياند , تأکيد کرد , مورد تأکيد قرارداد

جست‌وجوی هم‌آغاز

تاکید

فرهنگ فارسی عمید

۱. استوار کردن؛ محکم کردن.۲. [قدیمی] عهد یا کلام خود را استوارتر کردن.

تاکید

دیکشنری فارسی به عربی

اکد , تاکيد , زعم , لهجة

تاکید

دیکشنری فارسی به انگلیسی

accent, accentuation, emphasis, stress

تاکید

فرهنگ مترادف و متضاد

۱. ابرام، اصرار، اصرارورزی، پافشاری، پیله، سماجت ۲. تصریح، سفارش ۳. استوار کردن ۴. موکد ساختن ۵. محکمکاری، استوارسازی

تاکید

فرهنگ سره

پافشار

جست‌وجوی هم‌قافیه

تاکید

فرهنگ فارسی عمید

۱. استوار کردن؛ محکم کردن.۲. [قدیمی] عهد یا کلام خود را استوارتر کردن.

تاکید

دیکشنری فارسی به عربی

اکد , تاکيد , زعم , لهجة

تاکید

دیکشنری فارسی به انگلیسی

accent, accentuation, emphasis, stress

بی تاکید

دیکشنری فارسی به انگلیسی

unstressed

تاکید

فرهنگ مترادف و متضاد

۱. ابرام، اصرار، اصرارورزی، پافشاری، پیله، سماجت ۲. تصریح، سفارش ۳. استوار کردن ۴. موکد ساختن ۵. محکمکاری، استوارسازی

ترجمه مقاله