تباعتلغتنامه دهخداتباعت . [ ت َ ع َ ] (ع مص ) تباعة. دنباله روی : حکم سلطان را انقیاد نمودند و بطاعت و تباعت دست بصفقه ٔ بیعت یازیدند. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی چ 1 تهران ص 339). بشرایط تباعت و استمرار بر قض
تباهثلغتنامه دهخداتباهث . [ ت َ هَُ ] (ع مص ) پیش آمدن کسی را به گشاده روئی . (از قطر المحیط) (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء).
تباعدلغتنامه دهخداتباعد. [ ت َ ع ُ ] (ع مص )از یکدیگر دور شدن . (زوزنی ). دور شدن . (منتهی الارب )(ناظم الاطباء). از همدیگر دور شدن . (غیاث اللغات ) (آنندراج ) (فرهنگ نظام ). ضد تقارب . (اقرب الموارد). دوری . (ناظم الاطباء). || دور از حقیقت . دوراز واقع. دروغ گونه : نظم
طباعتلغتنامه دهخداطباعت . [ طِ ع َ ] (ع اِمص ) شمشیرسازی . (منتهی الارب ) (آنندراج ). || فن چاپ . فن طبع.
تباعةلغتنامه دهخداتباعة. [ ت َ ع َ ] (ع مص ) از پی فراشدن یا با کسی رفتن . (تاج المصادر بیهقی ). پس روی کردن کسی را و در پی کسی رفتن و لاحق گردیدن . (از منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). پس روی کردن . (ترجمان علامه ٔ جرجانی ). پیروی کردن . (آنندراج ) (فرهنگ نظام ). رجوع به تباعت شود.
شرایطلغتنامه دهخداشرایط. [ ش َ ی ِ ] (ع اِ) شرائط. ج ِ شریطة. شرطها و پیمانها و قرارها و قراردادها. (از ناظم الاطباء) : اگر شرایط درنخواهم [ خواجه احمد حسن ] و بجای نیارم خیانت کرده باشم . (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 147). امیر به خط خود جواب
یازیدنلغتنامه دهخدایازیدن . [ دَ ] (مص ) اراده کردن و قصد نمودن . (از برهان قاطع). آهنگ کردن . (فرهنگ رشیدی ) (انجمن آرا) (آنندراج ). گراییدن . متمایل شدن . مایل شدن . میل کردن . قصد چیزی کردن و روی آوردن یا نزدیک شدن یا کشیده شدن به سوی چیزی : بار ولایت بنه از دوش خ
اسماعیللغتنامه دهخدااسماعیل . [ اِ ] (اِخ ) ابن قاسم بن عیذون بن هارون بن عیسی بن محمدبن سلمان مکنی به ابوعلی قالی . صاحب امالی . از ائمه ٔ لغت و اساتید نحاتست . در فن اعراب بر آیین بصریین میرفت . نیای بزرگ وی سلمان از موالی عبدالمل»بن مروان بود. در طبقات سیوطی از طبقات زبیدی نقل شده که در مدح ا