تبافواژهنامه آزادلهجه محلی "طواف" به معنی دوره گرد و دست فروش است . درقدیم روستائیان برای فروش میوه های خود به شهر می رفتندکه به آنها طواف میگفتندکه بر اثر گذشت زمان و با گویش محلی به تباف تغییر یافته است.
تبولغتنامه دهخداتبو. [ ت َ ] (اِخ ) نام جایی که در آن آسیایی است و گویند آن را یونس پیغمبر بنا کرده و چون نام او را ببرند آسیا در حرکت آمده و آرام میگردد. (ناظم الاطباء). رجوع به لسان العجم شعوری ج 1 ورق 289 ب شود.
تبولغتنامه دهخداتبو. [ ت َ وْ] (ع مص ) غزا کردن و غنیمت گرفتن . (اقرب الموارد) (قطر المحیط) (منتهی الارب ) (المنجد) (ناظم الاطباء).
تبیولغتنامه دهخداتبیؤ. [ ت َ ب َی ْ ی ُءْ ] (ع مص )پیدا و آشکار کردن . (ناظم الاطباء). || قصد کردن . (ناظم الاطباء).
طبولغتنامه دهخداطبو. [ طَب ْوْ ] (ع مص ) خواندن . یقال : طباه الیه طبواً؛خواند او را بسوی وی . (منتهی الارب ) (زوزنی ). || برگردانیدن کسی را از کاری : طباه عن الامر؛ برگردانید او را از آن کار. (منتهی الارب ) (آنندراج ).
تاباگولغتنامه دهخداتاباگو. [ گ ُ ] (اِخ ) یکی از جزایر آنتیل کوچک متعلق به انگلیس با 23000 تن سکنه جزو نواحی ثلاثه . مؤلف قاموس الاعلام ترکی گوید: نام یکی از جزایر آنتیل کوچک که جزو مستعمرات انگلیس میباشد و در 25 هزارگزی شمال