تبنجلغتنامه دهخداتبنج . [ ت َ ب َن ْ ن ُ ] (ع مص ) نسبت دادن خود را به خاندان بزرگ . (ناظم الاطباء). .
تبنیجلغتنامه دهخداتبنیج . [ ت َ ] (ع مص ) بنج (بنگ ) خورانیدن کسی را. (از اقرب الموارد) (از قطر المحیط) (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). || آواز کردن کبک از سوراخ . (از قطر المحیط) (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء).
تبنیشلغتنامه دهخداتبنیش . [ ت َ ] (ع مص ) سست شدن در کاری . (قطر المحیط) (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء).
تبانجیرلغتنامه دهخداتبانجیر. [ ت َ ] (اِ) اشتینگاس تبانجیر و تبانجیژ را بمعنی نوعی گل آورده است . ولی مرحوم ناظم الاطباء این دو کلمه را نام رودخانه ای دانسته است . و رجوع به تبانچیژ شود.
تبانجیرلغتنامه دهخداتبانجیر. [ ت َ ] (اِ) اشتینگاس تبانجیر و تبانجیژ را بمعنی نوعی گل آورده است . ولی مرحوم ناظم الاطباء این دو کلمه را نام رودخانه ای دانسته است . و رجوع به تبانچیژ شود.