تباه شدن

مترادف

۱. ضایع گشتن، فاسد شدن
۲. خراب شدن، ویران گشتن
۳. تلفشدن، نفله شدن
۴. نابود گشتن، هلاک شدن

جست‌وجوی دقیق

تباه شدن

لغت‌نامه دهخدا

تباه شدن . [ ت َ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) فاسد شدن . (ناظم الاطباء). تباه گشتن . تباه گردیدن . ضایع شدن .خراب گشتن . مختل شدن . اختلال پیدا کردن : دل ایشان را ناچار نگه باید داشت گویم امروز نباید که شود عیش تباه . فرخی .<br

تباه شدن

دیکشنری فارسی به انگلیسی

eat, perish

تباه شدن

فرهنگ مترادف و متضاد

۱. ضایع گشتن، فاسد شدن ۲. خراب شدن، ویران گشتن ۳. تلفشدن، نفله شدن ۴. نابود گشتن، هلاک شدن

تباه شدن

گویش اصفهانی

تکیه ای: ârkatan طاری: az beyn šoy(mun) طامه ای: xarâb boboɂan طرقی: az beyn šoymun کشه ای: az beyn šoymun نطنزی: xerâb baboyan

تباه شدن

گویش کرمانشاه

کلهری: la kɪs čɪn گورانی: la kɪs čɪn سنجابی: la kɪs čɪn کولیایی: la kɪs čɪn زنگنه‌ای: la kɪs čɪn جلالوندی: va kɪs čɪn زوله‌ای: va kɪs čɪn کاکاوندی: va kɪs čɪn هوزمانوندی: va kɪs čɪn

جست‌وجوی هم‌آوا

تباه و تبه

فرهنگ گنجواژه

نابود.

تباع

لغت‌نامه دهخدا

تباع .[ ت ِ ] (ع اِ) ج ِ تَبیع. (اقرب الموارد) (قطر المحیط) (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). رجوع به تبیع شود.

تبائع

لغت‌نامه دهخدا

تبائع. [ ت َ ءِ ] (ع اِ) ج ِ تبیعة. (قطر المحیط). تبایع، جمع تبیعة. (منتهی الارب ).

تباع

لغت‌نامه دهخدا

تباع . [ ت ِ ] (ع مص ) پس روی عمل کسی کردن و در پی یکدیگر رفتن . (منتهی الارب ) (آنندراج ). متابعة. (منتهی الارب ). الولاء فی العمل . (اقرب الموارد). متابعت .

تبایع

لغت‌نامه دهخدا

تبایع. [ ت َ ی ِ ] (ع اِ) (از «ت ب ع ») ج ِ تَبِیع و تَبیعَة. (منتهی الارب ). تَبائِع ج ِ تبیع. (اقرب الموارد) (قطر المحیط) (ناظم الاطباء). رجوع به تبائع و تبیع و تبیعة شود.

جست‌وجوی مشابه

تباهی شدن

لغت‌نامه دهخدا

تباهی شدن .[ ت َ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) ضایع شدن . (ناظم الاطباء).- تباهی شدن کشتی ؛ به ساحل مقصود نرسیدن کشتی و این مجاز است . (آنندراج ) : فغان کز موج آبی کشتی بختم تباهی شدمتاع چند جمع آورده بودم قوت ماهی شد.<p

تباه شدن تدریجی

دیکشنری فارسی به انگلیسی

decay

تباه شدن از شدت علاقه

دیکشنری فارسی به انگلیسی

die

جست‌وجوی متن

تباه گردانیدن

لغت‌نامه دهخدا

تباه گردانیدن . [ ت َ گ َ دَ ] (مص مرکب ) تباه کردن . بهمه ٔ معانی رجوع به تباه و تباه کردن و دیگر ترکیب های تباه شود.

تباه روز

لغت‌نامه دهخدا

تباه روز. [ ت َ ] (ص مرکب ) تیره روز. بدبخت . کسی که روزگارش تباه باشد. رجوع به تباه شود.

تبست و تباه

لغت‌نامه دهخدا

تبست و تباه . [ ت َ ب َ ت ُ ت َ ] (ص مرکب ) تباه و تبست . رجوع به تباه و تبست شود.

تبست

فرهنگ فارسی عمید

= تباه

تبه

فرهنگ فارسی عمید

= تباه

جست‌وجوی هم‌آغاز

تباه

فرهنگ فارسی عمید

۱. ضایع.۲. فاسد.۳. نابود.۴. [قدیمی] زبون، کم‌ارزش.

تباه

لغت‌نامه دهخدا

تباه . [ ت َ ] (ص ) پهلوی تپاه . (حاشیه ٔ برهان چ معین ). تبه . (شرفنامه ٔ منیری ) (فرهنگ نظام ) (انجمن آرا) (آنندراج ). با لفظ شدن و کردن و نمودن و ساختن [ وگردیدن ] صرف شود. (فرهنگ نظام ). فاسدشده . از حال بگشته . (صحاح الفرس ). فاسد. (از حاشیه ٔ فرهنگ اسدی نخجوانی ) (فرهنگ

تباه

degenerated

واژه‌های مصوب فرهنگستان

ویژگی آنچه دچار تباهی شده باشد

تباه

دیکشنری فارسی به انگلیسی

corrupt, lost, undone

تباه

فرهنگ فارسی معین

(تَ) [ په . ] (ص .) فاسد، ضایع .

جست‌وجوی هم‌قافیه

خرگاه فلک اشتباه

لغت‌نامه دهخدا

خرگاه فلک اشتباه . [ خ َ هَِ ف َ ل َ اِ ت ِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) خیمه ای که در بزرگی به آسمان ماند. (ناظم الاطباء).

اجتباه

لغت‌نامه دهخدا

اجتباه . [ اِ ت ِ ] (ع مص ) ناگوار شمردن .

اشتباه

لغت‌نامه دهخدا

اشتباه . [ اِ ت ِ ] (ع مص ) مانند شدن . یقال : اشتبها؛ اذا اشبه کل واحد منهما الآخر حتی التبسا. (منتهی الارب ). مانند چیزی شدن . (زوزنی ). مانند شدن . (ترجمان علامه ٔ جرجانی ص 13). چیزی را بغلط عوض چیزی گرفتن . (فرهنگ نظام ). چیزی یا کسی را ب

انتباه

لغت‌نامه دهخدا

انتباه . [ اِ ت ِ ] (ع مص ) بیدار گردیدن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ). بیدار شدن . (مصادر زوزنی ) (تاج المصادر بیهقی ) (از اقرب الموارد). بیدار گشتن . (فرهنگ فارسی معین ). || شرف یافتن . || آگاهی یافتن . (از اقرب الموارد). آگاه شدن . (فرهنگ فارسی معین ). خبردار

تبست و تباه

لغت‌نامه دهخدا

تبست و تباه . [ ت َ ب َ ت ُ ت َ ] (ص مرکب ) تباه و تبست . رجوع به تباه و تبست شود.

درپیوند

بیشتر بدانید

تباه شدن

مترادف

جست‌وجوی دقیق

لغت‌نامه دهخدا

دیکشنری فارسی به انگلیسی

فرهنگ مترادف و متضاد

گویش اصفهانی

گویش کرمانشاه

جست‌وجوی هم‌آوا

فرهنگ گنجواژه

لغت‌نامه دهخدا

لغت‌نامه دهخدا

لغت‌نامه دهخدا

لغت‌نامه دهخدا

جست‌وجوی مشابه

لغت‌نامه دهخدا

دیکشنری فارسی به انگلیسی

دیکشنری فارسی به انگلیسی

جست‌وجوی متن

لغت‌نامه دهخدا

لغت‌نامه دهخدا

لغت‌نامه دهخدا

فرهنگ فارسی عمید

فرهنگ فارسی عمید

جست‌وجوی هم‌آغاز

فرهنگ فارسی عمید

لغت‌نامه دهخدا

واژه‌های مصوب فرهنگستان

دیکشنری فارسی به انگلیسی

فرهنگ فارسی معین

جست‌وجوی هم‌قافیه

لغت‌نامه دهخدا

لغت‌نامه دهخدا

لغت‌نامه دهخدا

لغت‌نامه دهخدا

لغت‌نامه دهخدا