خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
تبایع پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
تبایع
/tabāyo'/
معنی
۱. با هم خریدوفروش کردن.
۲. بیعت کردن.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
تبایع
لغتنامه دهخدا
تبایع. [ ت َ ی ِ ] (ع اِ) (از «ت ب ع ») ج ِ تَبِیع و تَبیعَة. (منتهی الارب ). تَبائِع ج ِ تبیع. (اقرب الموارد) (قطر المحیط) (ناظم الاطباء). رجوع به تبائع و تبیع و تبیعة شود.
-
تبایع
لغتنامه دهخدا
تبایع. [ ت َ ی ُ ] (ع مص ) (از «ب ی ع ») با یکدیگر خرید و فروخت کردن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). با همدیگر بیع کردن . (آنندراج ) (از ترجمان علامه ٔ جرجانی ) : وقتی در زمان صاحب عباد رحمه اﷲ تبایعی واقع شد بر صندوقی از جمله ٔ صندوقهایی چند که مان...
-
تبایع
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] [قدیمی] tabāyo' ۱. با هم خریدوفروش کردن.۲. بیعت کردن.
-
تبایع
فرهنگ فارسی معین
(تَ یُ) [ ع . ] (مص ل .) 1 - با هم داد و ستد کردن . 2 - بیعت کردن .
-
واژههای همآوا
-
طبایع
واژگان مترادف و متضاد
۱. طبیعتها، سرشتها، نهادها ۲. سجایا، خویها ۳. مزاجها، طبعها ۴. طبع، قریحه ۵. چهار عنصر
-
طبایع
لغتنامه دهخدا
طبایع. [ طَ ی ِ ](ع اِ) رجوع به طبائع و شواهد طبایع در آنجا شود.- طبایع اربع ؛ چهار عنصر آب ، آتش ، باد و خاک .
-
طبایع
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: طبائع، جمعِ طبیعَة] tabāye' = طبیعت
-
طبایع
فرهنگ فارسی معین
(طَ یِ) [ ع . طبائع ] (اِ.) جِ طبیعت ؛ سرشت ها، نهادها.
-
جستوجو در متن
-
continuous opwer spectrum
مهندسی برق
طیف توان پیوسته طیف توانی که با آنتگرال نامعین یک تبایع چگالی طیف ...
-
تبائع
لغتنامه دهخدا
تبائع. [ ت َ ءِ ] (ع اِ) ج ِ تبیعة. (قطر المحیط). تبایع، جمع تبیعة. (منتهی الارب ).
-
تصافق
لغتنامه دهخدا
تصافق . [ ت َ ف ُ ] (ع مص ) با یکدیگر بیعت کردن . (زوزنی ). همدیگر دست زدن در بیع و بیعت . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). تبایع قوم . (اقرب الموارد).
-
متبایع
لغتنامه دهخدا
متبایع. [ م ُ ت َ ی ِ ] (ع ص ) خریدو فروخت کننده با یکدیگر. (آنندراج ). شریک شونده با هم در تجارت و معامله و خرید و فروخت و داد و ستد. (ناظم الاطباء). || متحد شونده با هم بواسطه ٔ بیعت کردن . (ناظم الاطباء). و رجوع به تبایع شود.
-
تبع
لغتنامه دهخدا
تبع. [ ت ُب ْ ب َ ] (ع اِ) سایه ، زیرا که تابع آفتاب است . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). سایه . (آنندراج ) (مهذب الاسماء). || ج ، تبایع، نوعی از زنبوران عسل . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). نوعی از کوژ (؟) انگبین . (سه نسخه ٔ خطی مهذب الاسماء متعلق ...