تجاللغتنامه دهخداتجال . [ت َ جال ْل ] (ع مص ) (از: «ج ل ل ») گرفتن بهتر چیزی را. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). || بزرگی نمودن . تجال عنه ُ؛ ای تعاظم . || و فی الحدیث جابر رضی اﷲ عنه : تزوجت امرءة تجالت ؛ ای اسنت و کبرت . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء).
تزایللغتنامه دهخداتزایل . [ ت َ ی ُ ] (ع مص ) پراکنده شدن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از المنجد) (اقرب الموارد). || جدایی و جدا شدن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || شرم داشتن از کسی . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از متن اللغه ) (از ا
تجویللغتنامه دهخداتجویل . [ ت َج ْ ] (ع مص ) بسی فاواگردیدن . (تاج المصادر بیهقی ). گرد برآمدن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). بسی واگردانیدن . (زوزنی ). بسیار گردانیدن . (آنندراج ). در تاج العروس آرد: و جَوَّل َ تجوالاً، عن سیبویه قال و التفعال بناء موضوع للکثرة کفعلت فی فعلت وفی
تزوللغتنامه دهخداتزول . [ ت َ زَوْ وُ ] (ع مص ) نیک زیرک گردیدن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). || به نهایت در زیرکی و ظرافت رسیدن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از متن اللغة) (از اقرب الموارد) (از المنجد). || ممتاز شدن . || نیکو کردن و اصلاح نمودن کسی یا چیزی . (منتهی الارب ) (ناظم الاطبا
تزویللغتنامه دهخداتزویل . [ ت َزْ ] (ع مص ) دور کردن کسی را از جای . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد). دور کردن کسی را. (از متن اللغة) (از المنجد). || برگردانیدن کسی را. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از متن اللغة) (از اقرب الموارد) (از المنجد). || نیکو کردن و
تجالدلغتنامه دهخداتجالد. [ ت َ ل ُ ] (ع مص ) بیکدیگر شمشیر زدن . (دهار). بشمشیر زدن بعض ایشان مر بعض را. (از اقرب الموارد) (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). با یکدیگر شمشیر زدن . (آنندراج ).
تجالسلغتنامه دهخداتجالس . [ ت َ ل ُ ] (ع مص ) همنشین شدن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). بهم (با هم ) نشستن . (زوزنی ). با هم محاکمه کردن . محاوره کردن . (از اقرب الموارد) (از قطر المحیط) (از المنجد).
تجالیلغتنامه دهخداتجالی . [ ت َ ] (ع مص ) هویدا شدن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء): تجالینا؛ ای انکشف حال کل منا لصاحبه . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). تجالیا تجالیاً؛ انکشف حال کل منهما لصاحبه ؛ آشکارا شدن حال هر یک مردوست خود را. (از قطر المحیط). هویدا شدن هر کس مردوست خود را. (
تجالیدلغتنامه دهخداتجالید. [ ت َ ] (ع اِ) تن مردم و کالبد وی . (از اقرب الموارد) (از قطر المحیط) (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء): فلان عظیم الاجلاد و التجالید؛ اذا کان ضخماً قوی الاعضاء. (اقرب الموارد).
متجالةلغتنامه دهخدامتجالة. [ م ُ ت َ جال ْ ل َ ] (ع ص ) امراءة متجالة، زن پیر و سال دار. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب ). و رجوع به تجال شود.
تجالدلغتنامه دهخداتجالد. [ ت َ ل ُ ] (ع مص ) بیکدیگر شمشیر زدن . (دهار). بشمشیر زدن بعض ایشان مر بعض را. (از اقرب الموارد) (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). با یکدیگر شمشیر زدن . (آنندراج ).
تجالسلغتنامه دهخداتجالس . [ ت َ ل ُ ] (ع مص ) همنشین شدن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). بهم (با هم ) نشستن . (زوزنی ). با هم محاکمه کردن . محاوره کردن . (از اقرب الموارد) (از قطر المحیط) (از المنجد).
تجالیلغتنامه دهخداتجالی . [ ت َ ] (ع مص ) هویدا شدن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء): تجالینا؛ ای انکشف حال کل منا لصاحبه . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). تجالیا تجالیاً؛ انکشف حال کل منهما لصاحبه ؛ آشکارا شدن حال هر یک مردوست خود را. (از قطر المحیط). هویدا شدن هر کس مردوست خود را. (
تجالیدلغتنامه دهخداتجالید. [ ت َ ] (ع اِ) تن مردم و کالبد وی . (از اقرب الموارد) (از قطر المحیط) (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء): فلان عظیم الاجلاد و التجالید؛ اذا کان ضخماً قوی الاعضاء. (اقرب الموارد).
ارتجاللغتنامه دهخداارتجال . [ اِت ِ ] (ع مص ) پای کسی گرفتن . (تاج المصادر بیهقی ) (منتهی الارب ). || به بدیهه خطبه یا سخن گفتن .ببدیهه گفتن . بالبداهه گفتن . اقتبال . اقتضاب . بی اندیشه ٔ بسیار خطبه و شعر و آنچه بدان ماند بگفتن . (تاج المصادر بیهقی ). بی اندیشه و تأمل چیزی گفتن . (غیاث ). بی
اهتجاللغتنامه دهخدااهتجال . [ اِ ت ِ ] (ع مص ) نو بیرون آوردن چیزی را. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء).
افتجاللغتنامه دهخداافتجال . [ اِ ت ِ ] (ع مص ) نو پیدا کردن کاری را. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). بربافتن و نوآفریدن کاری را. (از اقرب الموارد).
انتجاللغتنامه دهخداانتجال . [ اِ ت ِ ] (ع مص ) آشکار گردیدن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ).آشکار شدن . (از اقرب الموارد). || گذشتن .(منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ) (از اقرب الموارد). || روشن کردن آب زهیده ٔ بن دیوار را. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ). صافی کردن آب