تجالیدلغتنامه دهخداتجالید. [ ت َ ] (ع اِ) تن مردم و کالبد وی . (از اقرب الموارد) (از قطر المحیط) (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء): فلان عظیم الاجلاد و التجالید؛ اذا کان ضخماً قوی الاعضاء. (اقرب الموارد).
تجالدلغتنامه دهخداتجالد. [ ت َ ل ُ ] (ع مص ) بیکدیگر شمشیر زدن . (دهار). بشمشیر زدن بعض ایشان مر بعض را. (از اقرب الموارد) (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). با یکدیگر شمشیر زدن . (آنندراج ).
تجلدلغتنامه دهخداتجلد. [ ت َ ج َل ْ ل ُ ] (ع مص ) به تکلف چابکی کردن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). جلدی و چالاکی نمودن در مقابله ٔ دشمن . (غیاث اللغات ). تکلف الجلادة. (تاج المصادر بیهقی ) (قطر المحیط). جلدی کردن . (زوزنی ). تکلف جلادت . (مجمل اللغة). تکلف جلادت و ظاهر نمودن آن
تجلیدلغتنامه دهخداتجلید. [ ت َ ] (ع مص ) پوست باز کردن اشتر. (تاج المصادر بیهقی ) (از اقرب الموارد)(از قطر المحیط). پوست وا کردن اشتر. (زوزنی ). پوست باز کردن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء): جلد الجزور؛ کما یقال سلخ الشاة و قل ما یقال سلخ الجزور. (منتهی الارب ). || پوست پوشانیدن چی