تجهیزاتلغتنامه دهخداتجهیزات . [ ت َ ] (ع اِ) ج ِ تجهیز. ساز و برگ . جهاز. اسباب کار. ساز جنگ . وسایل کار و کارزار.
تجهیزاتequipmentواژههای مصوب فرهنگستانمجموعۀ وسایل و امکاناتی که در یک فرایند به کار رود متـ . افزارگان 2
تجهیزاتدیکشنری فارسی به انگلیسیequipment, fitment, habiliments, materiel, matériel, paraphernalia, rig, store, supplies
تجهیزات پشتیبانی زمینیground support equipmentواژههای مصوب فرهنگستانتجهیزات زمینی اعم از متحرک و ثابت که از آنها برای هدایت و پشتیبانی موشکها یا هواگَردهای واپایش از راه دور استفاده میشود
سرمایۀ فضاییspace assetواژههای مصوب فرهنگستانهریک از بخشهای سامانۀ فضایی بهتنهایی، اعم از تجهیزات فضایی مانند ماهواره یا موشک و تجهیزات زمینی، مانند زیرساختهای پشتیبانیکننده
تجهیزاتلغتنامه دهخداتجهیزات . [ ت َ ] (ع اِ) ج ِ تجهیز. ساز و برگ . جهاز. اسباب کار. ساز جنگ . وسایل کار و کارزار.
تجهیزاتequipmentواژههای مصوب فرهنگستانمجموعۀ وسایل و امکاناتی که در یک فرایند به کار رود متـ . افزارگان 2
تجهیزاتدیکشنری فارسی به انگلیسیequipment, fitment, habiliments, materiel, matériel, paraphernalia, rig, store, supplies
تجهیزاتلغتنامه دهخداتجهیزات . [ ت َ ] (ع اِ) ج ِ تجهیز. ساز و برگ . جهاز. اسباب کار. ساز جنگ . وسایل کار و کارزار.
تجهیزاتequipmentواژههای مصوب فرهنگستانمجموعۀ وسایل و امکاناتی که در یک فرایند به کار رود متـ . افزارگان 2
رسید تحویل تجهیزاتequipment interchange receipt, EIRواژههای مصوب فرهنگستانبرگهای حاوی گزارش کامل وارسی تجهیزات در هنگام تحویل شناور به حملکننده یا به آمادگاه که در آن صدمات و ایرادات موجود درج میشود و به امضای دو طرف میرسد
تجهیزاتدیکشنری فارسی به انگلیسیequipment, fitment, habiliments, materiel, matériel, paraphernalia, rig, store, supplies