تجهیزاتلغتنامه دهخداتجهیزات . [ ت َ ] (ع اِ) ج ِ تجهیز. ساز و برگ . جهاز. اسباب کار. ساز جنگ . وسایل کار و کارزار.
تجهیزاتequipmentواژههای مصوب فرهنگستانمجموعۀ وسایل و امکاناتی که در یک فرایند به کار رود متـ . افزارگان 2
تجهیزاتدیکشنری فارسی به انگلیسیequipment, fitment, habiliments, materiel, matériel, paraphernalia, rig, store, supplies
گردشگری میراث نظامیmilitarism heritage tourismواژههای مصوب فرهنگستاننوعی گردشگری که در آن گردشگران به بازدید از پایگاهها و تجهیزات نظامی قدیمی میپردازند
ویژگیهای عملیاتیoperational characteristicsواژههای مصوب فرهنگستانویژگیهای نظامی مرتبط با عملکرد تجهیزات نظامی بهطور جداگانه یا در ترکیب با سایر تجهیزات
جنگ دریاییواژهنامه آزاداستفاده از قدرت دریایی در جنگ ها را که در گستره دریاها، اقیانوسها و یا هر پهنه وسیع آبی مثل دریاچه های بزرگ یا رودهای عریض با استفاده از وسایل حمل و نقل در آب و تجهیزات نظامی مرتبط با آن را جنگ دریایی گویند. جنگ دریایی در حالت ایده آل مستلزم کنترل دریایی سطحی و زیرسطحی با واحدهای شناور و زیرسطحی است
مهماتلغتنامه دهخدامهمات . [ م ُ هَِ م ْ ما ] (ع ص ، اِ) ج ِ مهمة. || ج ِ مهم . || کارها. کارهای خطیر. امور مهم . کارهای سخت . امور بااهمیت . مسائل مهم . مسائل بااهمیت . کارهای پیش آمده . (لغت ابوالفضل بیهقی ) : دیگر سال امیر به بلخ رفت که آنجامهمات بود. (تاریخ بیهقی ص <
تجهیزاتلغتنامه دهخداتجهیزات . [ ت َ ] (ع اِ) ج ِ تجهیز. ساز و برگ . جهاز. اسباب کار. ساز جنگ . وسایل کار و کارزار.
تجهیزاتequipmentواژههای مصوب فرهنگستانمجموعۀ وسایل و امکاناتی که در یک فرایند به کار رود متـ . افزارگان 2
تجهیزاتدیکشنری فارسی به انگلیسیequipment, fitment, habiliments, materiel, matériel, paraphernalia, rig, store, supplies
تجهیزاتلغتنامه دهخداتجهیزات . [ ت َ ] (ع اِ) ج ِ تجهیز. ساز و برگ . جهاز. اسباب کار. ساز جنگ . وسایل کار و کارزار.
تجهیزاتequipmentواژههای مصوب فرهنگستانمجموعۀ وسایل و امکاناتی که در یک فرایند به کار رود متـ . افزارگان 2
رسید تحویل تجهیزاتequipment interchange receipt, EIRواژههای مصوب فرهنگستانبرگهای حاوی گزارش کامل وارسی تجهیزات در هنگام تحویل شناور به حملکننده یا به آمادگاه که در آن صدمات و ایرادات موجود درج میشود و به امضای دو طرف میرسد
تجهیزاتدیکشنری فارسی به انگلیسیequipment, fitment, habiliments, materiel, matériel, paraphernalia, rig, store, supplies