لغتنامه دهخدا
تحسس . [ ت َ ح َس ْ س ُ ] (ع مص ) شنیدن سخن قوم و پرسیدن خبر و جستن آن برای نیکی . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد) (قطر المحیط). و گفته شده است که تحسس مانند تسمع و تبصر است . یقال : اخرج فتحسس لنا. و با جیم (تجسس ) در شر استعمال شود و ابوعبید گوید: تحسست الخبر و