تحنئةلغتنامه دهخداتحنئة. [ ت َ ن ِ ءَ ] (ع مص ) خضاب کردن به حنا. (تاج المصادر بیهقی ). رنگ کردن چیزی را به حنا. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد) (قطر المحیط). رنگ کردن چیزی را به حنا و خضاب کردن . (ناظم الاطباء). رجوع به تحنؤ و تحنی ٔ شود.
تهنیةلغتنامه دهخداتهنیة. [ ت َ ی َ ] (ع مص ) بگوارانیدن . (تاج المصادر بیهقی ). مبارکباددادن خلاف تعزیة. (منتهی الارب ). مبارکباد گفتن خلاف تعزیت و با لفظ گفتن و دادن و کردن مستعمل . (آنندراج ). رجوع به تهنی ٔ و تهنیت شود. || لیهنک الامر گفتن کسی را. (منتهی الارب ). رجوع به تهنی ٔ شود.
تعنیةلغتنامه دهخداتعنیة. [ ت َ ی َ ] (ع مص ) (از «ع ن و»)واداشتن . (تاج المصادر بیهقی ). بندی کردن و بازداشتن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). حبس کردن .(از اقرب الموارد). || طلا کردن به بول . (تاج المصادر بیهقی ). طلا نمودن اشتر گرگین را به کمیزسرگین آمیخته . (منتهی الارب ) (آنندرا
تعنیةلغتنامه دهخداتعنیة. [ت َ ی َ ] (ع اِ) مخلوطی از پشکل شتر و کمیز آن که بدان شتران گرگین را طلا میکنند و عنیة نیز گویند. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). و رجوع به عنیة شود.
تحنولغتنامه دهخداتحنؤ. [ ت َ ح َن ْ ن ُءْ ] (ع مص ) رنگین شدن به حنا. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (از قطر المحیط). رجوع به تحنی ٔ و تحنئة شود.