تخریفلغتنامه دهخداتخریف . [ ت َ ] (ع مص ) خرف خواندن . (تاج المصادر بیهقی ) (زوزنی ). پیر فاسدعقل و فرتوت خواندن . (آنندراج ). خرف خواندن کسی را. (منتهی الارب ). نسبت دادن کسی را به تباه خردی از کلانسالی . (از اقرب الموارد) (از المنجد).
تخريفدیکشنری عربی به فارسیور ور کردن , سخن نامفهوم گفتن , فاش کردن , ياوه گفتن , ياوه , سخن بيهوده , من ومن
تخريفدیکشنری عربی به فارسیور ور کردن , سخن نامفهوم گفتن , فاش کردن , ياوه گفتن , ياوه , سخن بيهوده , من ومن