تخشی محلهلغتنامه دهخداتخشی محله . [ ت َ م َح َل ْ ل َ ] (اِخ ) دهی از دهستان سدن رستاق در بخش مرکزی شهرستان گرگان است که در دوازده هزارگزی باختر گرگان و در کنار شوسه قرار دارد. دشتی است معتدل و 180تن سکنه دارد. آب آن از قنات و محصول آن برنج و غلات و توتون و سیگار
تخشیلغتنامه دهخداتخشی . [ ت َ خ َش ْ شی ] (ع مص ) ترسیدن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد) (المنجد).
تَخْشَىٰفرهنگ واژگان قرآنبترسي(ازخشيت به معناي تاثر قلبي است از چيزي که انسان از اتفاق افتادن آن ترس دارد البته تاثري که همراه با اهميت باشد ، يعني آن امر در نظر انسان امري عظيم و خطري بزرگ جلوه کند . )
محلهلغتنامه دهخدامحله . [ م َ ح َل ْ ل َ ] (ع اِ) کوی . برزن . یک قسمت از چندین قسمت شهر و یا قریه و یا قصبه . (ناظم الاطباء). محلت . قسمتی از قسمتهای شهری یا قریه ای . (یادداشت مرحوم دهخدا) : شهر قاهره را ده محله است ،و ایشان محله را حاره گویند. (سفرنامه ٔ ناصرخسرو چ
تخشیلغتنامه دهخداتخشی . [ ت َ خ َش ْ شی ] (ع مص ) ترسیدن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد) (المنجد).
متخشیلغتنامه دهخدامتخشی . [ م ُ ت َ خ َش ْ شی ] (ع ص ) ترسنده . (آنندراج ). هراسیده و ترسیده . (ناظم الاطباء). و رجوع به تخشی شود.
تخشیلغتنامه دهخداتخشی . [ ت َ خ َش ْ شی ] (ع مص ) ترسیدن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد) (المنجد).