تداققلغتنامه دهخداتداقق . [ ت َ ق ُ ] (ع مص ) همدیگر را دقت کردن . (ناظم الاطباء). رجوع به تداق شود.
تدقیقلغتنامه دهخداتدقیق . [ ت َ ] (ع مص )نیک بکوفتن . (زوزنی ). نیک کوفتن . (غیاث اللغات ) (آنندراج ). نیکو بکوفتن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از المنجد) (از اقرب الموارد). || باریک کردن . (زوزنی ) (دهار) (غیاث اللغات ) (آنندراج ). باریک گردانیدن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). دقیق گردا
تدکیکلغتنامه دهخداتدکیک . [ ت َ ] (ع مص ) آمیختن حنظل را. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). تدکیک حنظل باتمر؛ مخلوط کردن آن ، یقال : دککوا لنا. (اقرب الموارد). تدکیک چیزی به چیزی ؛ مخلوط کردن آن . (المنجد).