لغتنامه دهخدا
تضایق . [ ت َ ی ُ ] (ع مص ) تنگ شدن . (زوزنی ). تنگ گردیدن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). ضد اتساع . (اقرب الموارد) (قطرالمحیط) : و عرصه ٔ جولان بر سلطان تضایق میگرفت . (جهانگشای جوینی ). || با همدیگر تنگ شدن و در یک جا نگنجیدن . (غیاث اللغات ) (آنند