تدابرلغتنامه دهخداتدابر. [ ت َ ب ُ ] (ع مص ) بریده شدن از همدیگر. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ). بریده شدن دوستان از همدیگر. (اقرب الموارد). اختلاف قوم و بریده شدن آنان از یکدیگر. (المنجد). || پشت بر یکدیگر گردانیدن . (زوزنی ) (آنندراج ). مخالفت و دشمنی کردن قوم . (اقرب الموارد) (از
تدابیرلغتنامه دهخداتدابیر. [ ت َ ] (ع اِ) ج ِ تدبیر. تدبیرها و بندوبست و ص-لاح دید. (ناظم الاطباء) : و انواع تدابیر موافق انوار تقادیر نمی آید. (سندبادنامه ص 55). رجوع به تدبیر شود.
اِتّخذ خُطوَةًدیکشنری عربی به فارسیتدبيري انديشيد , فکري کرد , تصميم گرفت , اقدام کرد , برنامه ريخت , گامي برداشت
نرسالغتنامه دهخدانرسا. [ ن َ ] (اِخ ) در اساطیر زروانیه ، نام یکی از خدایان است . تئودور بارکونائی آرد: «وقتی که اوهرمزد به نیکان زن داد زنان گریختند و نزد شیطان [ اهریمن ] شدند. چون اوهرمزد نیکان را آرامش و سعادت بخشید، شیطان نیز زنان را سعادتمند گردانید. شیطان به زنان اجازه داد که هرچه خواه
نجف آبادلغتنامه دهخدانجف آباد. [ ن َ ج َ ] (اِخ ) شهر نجف آباد مرکز بخش نجف آباد و در مغرب اصفهان ، در مسیر راه شوسه ٔ اصفهان به فریدن واقع است .تاریخچه ٔ شهر: بنابه عقیده ٔ علما در زمان سلاطین صفویه در حدود سال 1022 هَ . ق . از طرف شاه عباس مقداری جواهر و پو
جذیمةالابرشلغتنامه دهخداجذیمةالابرش . [ ج َ م َ تُل ْ اَ رَ ] (اِخ ) نام ابن مالک بن فهم ملک حیره که صاحب زبّاء است . (از منتهی الارب ). او پادشاه حیره و یار زباء ملکه است . (از شرح قاموس ). وی دومین و بروایتی سومین پادشاه از ملوک انبار یا حیره بود و بدین جهت که ابرش بود او را ابرش وضاح میگفتند. خوا