تدلسلغتنامه دهخداتدلس . [ ت َدَل ْ ل ُ ] (ع مص ) پوشیده داشتن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). تکتم . (اقرب الموارد) (المنجد).اختفاء. (المنجد). || اندک اندک گرفتن طعام . || لیسیدن شتران بزبان ، اندک چیز را درچراگاه . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد) (المنجد).
تدلیسلغتنامه دهخداتدلیس . [ ت َ ] (ع مص ) پنهان کردن عیب متاع بر خریدار. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). پوشیدن عیب کالا بر خریدار. (آنندراج ). کتمان عیب کالا بر مشتری . (از اقرب الموارد) (المنجد). کتمان عیب کالا. || پنهان کردن . (متن اللغه ). || (اصطلاح فقه ) عیب متاعی را پوشاندن چنانکه بایع م
تدلیصلغتنامه دهخداتدلیص . [ ت َ ] (ع مص ) نرم و تابان گردانیدن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). تملیس و تفریق چیزی . (اقرب الموارد). تملیس چیزی . (المنجد): دلص السیل الحجر؛ اذا ملسه ، کقوله صفاً دلصته السیل اخلق . (اقرب الموارد). || نرم گردانیدن زره . (المنجد) (اقرب الموارد). نرم و
تدلیسفرهنگ فارسی عمید۱. پنهان کردن و پوشانیدن عیب چیزی.۲. عیب خود یا کالای خود را پنهان ساختن.۳. فریب دادن.۴. عوامفریبی.۵. (تصوف) فسق و فساد کردن در لباس زهد و تقوا؛ آراستن ظاهر به جامۀ زهد و پارسایی برای فریب دادن خلق؛ تظاهر به زهد و تقوا.
متدلسلغتنامه دهخدامتدلس . [ م ُ ت َ دَل ْ ل ِ ] (ع ص ) پوشنده دارنده . (آنندراج ). پوشیده و پنهان . (ناظم الاطباء). || اندک اندک گیرنده ٔ طعام . (آنندراج ). اندک خورنده . (ناظم الاطباء). || شتران که به زبان اندک چیز را لیسند در چراگاه . (آنندراج ). ستوری که در چراگاه چیزی را بلیسد. (ناظم الاطب
لیسیدنلغتنامه دهخدالیسیدن . [ دَ ] (مص ) خائیدن و در عرف چیزی را به انگشت یا زبان گرفتن و خوردن . (غیاث ). لس ّ. لطع. (منتهی الارب ) (تاج المصادر). التطاع . لهس . تلمک . تمظع. طع. (منتهی الارب ). لحس . به زبان خوردن . لعق . (تاج المصادر). ستردن بقیه ٔ طعام مالیده ٔ بر ظرفی یا هر چیزی دیگری با ز
اندک اندکلغتنامه دهخدااندک اندک . [ اَ دَ اَ دَ ] (ق مرکب ) کم کم . (ناظم الاطباء) (فرهنگ فارسی معین ). بتدریج . تدریجاً. رفته رفته . (فرهنگ فارسی معین ). آهسته آهسته . متدرجاً. بمرور. خرده خرده . خردخرد. نرمک نرمک . نرم نرم .خوش خوش . قلیلاً قلیلاً. (یادداشت مؤلف ) :
پوشیدهلغتنامه دهخداپوشیده . [ دَ / دِ ] (ن مف ) بتن کرده . ملبس شده . مغطی . ملبس . بالباس . مقابل برهنه : و اندر این شهر [حران ، مستقر ملوک سودان ] مردان و زنان پوشیده اند و کودک تا ریش برآرد برهنه باشد. (حدود العالم ).زمین گاه پوشی
متدلسلغتنامه دهخدامتدلس . [ م ُ ت َ دَل ْ ل ِ ] (ع ص ) پوشنده دارنده . (آنندراج ). پوشیده و پنهان . (ناظم الاطباء). || اندک اندک گیرنده ٔ طعام . (آنندراج ). اندک خورنده . (ناظم الاطباء). || شتران که به زبان اندک چیز را لیسند در چراگاه . (آنندراج ). ستوری که در چراگاه چیزی را بلیسد. (ناظم الاطب