تذیللغتنامه دهخداتذیل . [ ت َ ذَی ْ ی ُ ] (ع مص ) خرامیدن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد) (المنجد). || گستاخی کردن و میل نمودن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). گستاخی کردن در کلام بدون احتشام . (از اقرب الموارد) (ازالمنجد). || سایه افکندن شاخ . (منتهی الار
تذییللغتنامه دهخداتذییل . [ت َذْ ] (ع مص ) درازدامن کردن . (تاج المصادر بیهقی ) (زوزنی ) (از اقرب الموارد) (از المنجد). چیزی را دامن چیزی کردن . (آنندراج ). || نوشتن در ذیل صحیفه علاوه بر آنچه در آن هست . (از اقرب الموارد) (از المنجد). || (اِ) آنچه پس از تمام کردن کتابی در تکمیل یا توضیح آن نو
تذییلفرهنگ فارسی عمید۱. ذیل دادن؛ ذیلنویسی کردن؛ نوشتن مطلبی در پایین صفحۀ کتاب.۲. [قدیمی] دامندار کردن؛ جامه را درازدامن کردن.
متذیلةلغتنامه دهخدامتذیلة. [ م ُ ت َ ذَی ْ ی َ ل َ ] (ع ص ) زمین اندک باران رسیده . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). و رجوع به تذیل شود.
ذوشبرمانلغتنامه دهخداذوشبرمان . [ ش ُ رُ ] (اِخ ) یاقوت گوید: موضعی است در قول حماسی :و جارکم بذی شبرمان لم تذیل مفاصله .و در المرصع ابن الاثیر تمام شعر آمده است و گوید از مخبل شاعر است . و قصه ای هم نقل میکند لکن هم قصه و هم شعر در نسخه ٔ ما لایقرء است .
متذیللغتنامه دهخدامتذیل .[ م ُ ت َ ذَی ْ ی ِ ] (ع ص ) بذله پوش . (منتهی الارب ) (ازاقرب الموارد) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). || آن که عمل نفس خود کند. (منتهی الارب ) (آنندراج ). آن که به هوای نفس خود عمل می کند. (ناظم الاطباء). || خرامنده . (از منتهی الارب ). متکبر و با جلال و عظمت و آن که ذیل
متذیللغتنامه دهخدامتذیل .[ م ُ ت َ ذَی ْ ی ِ ] (ع ص ) بذله پوش . (منتهی الارب ) (ازاقرب الموارد) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). || آن که عمل نفس خود کند. (منتهی الارب ) (آنندراج ). آن که به هوای نفس خود عمل می کند. (ناظم الاطباء). || خرامنده . (از منتهی الارب ). متکبر و با جلال و عظمت و آن که ذیل