ترازمندلغتنامه دهخداترازمند. [ ت َ م َ ] (ص ) فرهنگستان ایران این کلمه را بجای متعادل گرفته است . صفت جسمی که در حالت تعادل باشد.
ترازمندی آبایستاییhydrostatic equilibriumواژههای مصوب فرهنگستانحالتی از شارۀ فشارورد که در آن سطوح همفشار و همچگالی، علاوه بر انطباق، در همه جا افقیاند متـ . تعادل آبایستایی
ترازمندی پخشیdiffusive equilibriumواژههای مصوب فرهنگستانحالت پایای ناشی از فرایند پخش متـ . تعادل پخشی ترازمندی گرانشی، تعادل گرانشی gravitational equilibrium
متعادلفرهنگ فارسی عمید۱. برابر؛ ترازمند.۲. ویژگی کسی یا چیزی که حالت طبیعی دارد.۳. بدون افراطوتفریط.
متعادلفرهنگ مترادف و متضاد۱. همسنگ، هموزن، برابر ۲. ترازمند، تعادلدار ۳. دارای تعادل، دارای اعتدال، میانهرو
ترازۀ منقولshifting ballast, portable ballastواژههای مصوب فرهنگستانتکهای آهن یا کیسههای شن یا موارد مشابه قابلجابهجایی که بهعنوان ترازه در شناورهای کوچک گنجانده میشود تا شناور ترازمند شود
ترازمندی آبایستاییhydrostatic equilibriumواژههای مصوب فرهنگستانحالتی از شارۀ فشارورد که در آن سطوح همفشار و همچگالی، علاوه بر انطباق، در همه جا افقیاند متـ . تعادل آبایستایی