تراشلغتنامه دهخداتراش . [ ت َ ] (اِمص ، اِ) طمع و توقع. (برهان ) (غیاث اللغات ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (انجمن آرا) (فرهنگ رشیدی ). کنایه از طمع باشد. (انجمن آرا) : همه یار تو از بهر تراشندپی لقمه هوادار تو باشند. ناصرخسرو.در ترا
طرازلغتنامه دهخداطراز. [ طِ ] (نف مرخم ) طرازنده . نظم و ترتیب و آرایش دهنده : هیچ شه را چنین وزیر نبودمملکتدار و کار ملک طراز. فرخی .بیشتر درترکیب های به کار رود: عنوان طراز، خنده ٔ طراز، و غیره .- دین طراز</s
تراسلغتنامه دهخداتراس . [ ت َ راس س ] (ع مص ) با یکدیگر راز گفتن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ) (از المنجد) (از اقرب الموارد).
تراسلغتنامه دهخداتراس . [ ت َرْ را ] (ع ص ) سپرساز. (از منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (المنجد) (اقرب الموارد). سپردوز. (مهذب الاسماء) || خداوند سپر. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء)(المنجد) (اقرب الموارد). سپردار. (مهذب الاسماء).
تراسلغتنامه دهخداتراس . [ ت ِ ] (ع اِ) ج ِ تُرْس . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد) (المنجد). رجوع به تُرس شود.
تراسلغتنامه دهخداتراس . [ تْرا / ت ِ ] (اِخ ) قسمت شمالی یونان قدیم که امروز در قسمت جنوب بلغارستان قرار دارد، و آن قسمت از تراس که اکنون در یونان واقع است ناحیه ایست که بلغارستان را از دریای مدیترانه جدا می سازد و 336700 تن
تراسدیکشنری عربی به فارسیکرسي رياست را اشغال کردن , رياست کردن بر , رياست جلسه را بعهده داشتن , اداره کردن هدايت کردن , سرپرستي کردن
ساتراسلغتنامه دهخداساتراس . (اِخ ) یکی از سرداران سکائی است که در جنگ با اسکندر مقدونی در حوالی رود سیحون کشته شد. رجوع به ایران باستان ج 2 ص 1716 شود.
ساموتراسلغتنامه دهخداساموتراس . [ م ُ ] (اِخ ) جزیره ای است از مجمعالجزایر یونان در نزدیکی تراس . رجوع به سامتراس و ایران باستان ص 748، 814، 1731 شود.
سامتراسلغتنامه دهخداسامتراس . [ م ُ ] (اِخ ) جزیره ای است از مجمعالجزایر یونان در نزدیکی تراس دارای 47000 تن سکنه است . سابق بر این آنجا مرکز آئین عقاید و مذاهب مرموز کبیر بوده است . در حدود 305 ق .م . بواسطه ٔ خاطرات پیروزی کشت
متراسلغتنامه دهخدامتراس . [ م ِ ] (ع اِ) آنچه که با آن خود را از دشمن پنهان دارند مانند دیوار و جز آن . (از محیط المحیط).
متراسلغتنامه دهخدامتراس . [ م ُ ت َ راس س ] (ع ص ) با یکدیگر رازگوینده . (از منتهی الارب ). هم راز و با یکدیگر راز در میان نهاده . (ناظم الاطباء). و رجوع به تراس شود.