ترامزلغتنامه دهخداترامز. [ ت ُ م ِ ] (ع ص ، اِ) توانا و سخت که توانائی او به انتها رسیده باشد. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد).
ترامزلغتنامه دهخداترامز. [ ت ُ م ِ ] (ع ص ) شتری که قوتش بتمام و کمال رسیده باشد. (منتهی الارب ) (المنجد). || یا آنکه وقت خوردن سرش بلرزد. (منتهی الارب ).
ترامزلغتنامه دهخداترامز. [ ت َ م ُ] (ع مص ) ایما و اشاره کردن گروهی بیکدیگر: دخلت علیهم فتغامزوا و ترامزوا. (اقرب الموارد) (المنجد).
ترمشلغتنامه دهخداترمش . [ ت ُ م ُ ] (اِ) بمعنی ... ترمس است که گیاهی باشد ترش مزه که در آشها کنند. (از برهان ) (از آنندراج ). گیاهی ترش مزه که ترمس نیز گویند. (ناظم الاطباء).