تراکم تودهstand densityواژههای مصوب فرهنگستانمعیار کمّی موجودی توده برحسب تعداد درختان یا سطح برابر سینه یا حجم در واحد سطح یا هر معیار تثبیتشدۀ دیگر
تراکملغتنامه دهخداتراکم . [ ت َ ک ُ ] (ع مص ) بر هم نشستن . (زوزنی ) (دهار). گرد آمدن و بر هم نشستن . (منتهی الارب )(غیاث اللغات ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). ارتکام . فراهم آمدن با ازدحام و کثرت . || چاق و فربه شدن . (از اقرب الموارد) (از المنجد). || مجازاً بمعنی هجوم و انبوه . (غیاث اللغات )
تراکمدیکشنری عربی به فارسیجمع اوري , توده , ذخيره , انباشتگي , کنده بزرگي که پشت اتش بخاري گذارده ميشود , موجودي جنسي که بابت سفارشات درانبارموجوداست , جمع شدن , انبارشدن , کار ناتمام يا انباشته
تراکمفرهنگ فارسی عمید۱. روی هم جمع شدن؛ انباشته شدن؛ انبوه شدن؛ بر روی هم گرد آمدن و توده شدن.۲. انبوهی.
تراکمدیکشنری فارسی به انگلیسیagglomeration, compactness, compression, congestion, crush, density, pressure
شاخص تراکم تودهstand density indexواژههای مصوب فرهنگستانشاخصی برای بیان تراکم نسبی توده ازطریق مقایسۀ مقادیر اندازهگیریشدۀ توده با مقادیر استاندارد
aggregatesدیکشنری انگلیسی به فارسیترکیبات، جمع، مجموع، تراکم، توده، جمع کردن، جمع شدن، متراکم ساختن، توده کردن
جدولمحصول تراکمvariable-density yield table/ variable density yield tableواژههای مصوب فرهنگستانجدولمحصولی که در آن تراکم توده علاوه بر شاخص رویشگاه و سن توده مورد توجه قرار میگیرد
تراکملغتنامه دهخداتراکم . [ ت َ ک ُ ] (ع مص ) بر هم نشستن . (زوزنی ) (دهار). گرد آمدن و بر هم نشستن . (منتهی الارب )(غیاث اللغات ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). ارتکام . فراهم آمدن با ازدحام و کثرت . || چاق و فربه شدن . (از اقرب الموارد) (از المنجد). || مجازاً بمعنی هجوم و انبوه . (غیاث اللغات )
تراکمدیکشنری عربی به فارسیجمع اوري , توده , ذخيره , انباشتگي , کنده بزرگي که پشت اتش بخاري گذارده ميشود , موجودي جنسي که بابت سفارشات درانبارموجوداست , جمع شدن , انبارشدن , کار ناتمام يا انباشته
تراکمفرهنگ فارسی عمید۱. روی هم جمع شدن؛ انباشته شدن؛ انبوه شدن؛ بر روی هم گرد آمدن و توده شدن.۲. انبوهی.
تراکمدیکشنری فارسی به انگلیسیagglomeration, compactness, compression, congestion, crush, density, pressure
متراکملغتنامه دهخدامتراکم . [ م ُ ت َ ک ِ ] (ع ص ) گردآینده و بر هم نشیننده . (آنندراج ). بر هم نشیننده و گردآینده . (غیاث ). || گردآمده و برروی هم نشسته . (ناظم الاطباء). برروی یکدیگر گرد شده . (یاد داشت به خط مرحوم دهخدا). || کنایه از هجوم و انبوهی کننده . (غیاث ). هجوم کننده و انبوهی نماینده
قابلیت تراکملغتنامه دهخداقابلیت تراکم . [ ب ِ لی ی َ ت ِ ت َ ک ُ ] (ترکیب اضافی ، اِمص مرکب ) قابلیت تکاثف . پذیرائی بهم فشردگی (اصطلاح فیزیک ). و آن خاصیت اجسامی است که بر اثر فشار حجم آنها تغییر میکند. این خاصیت در جامدات بسیار کم و در مایعات قدری بیشتر و در گازها فوق العاده زیاد است .
تراکملغتنامه دهخداتراکم . [ ت َ ک ُ ] (ع مص ) بر هم نشستن . (زوزنی ) (دهار). گرد آمدن و بر هم نشستن . (منتهی الارب )(غیاث اللغات ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). ارتکام . فراهم آمدن با ازدحام و کثرت . || چاق و فربه شدن . (از اقرب الموارد) (از المنجد). || مجازاً بمعنی هجوم و انبوه . (غیاث اللغات )
تراکمدیکشنری عربی به فارسیجمع اوري , توده , ذخيره , انباشتگي , کنده بزرگي که پشت اتش بخاري گذارده ميشود , موجودي جنسي که بابت سفارشات درانبارموجوداست , جمع شدن , انبارشدن , کار ناتمام يا انباشته
تراکمفرهنگ فارسی عمید۱. روی هم جمع شدن؛ انباشته شدن؛ انبوه شدن؛ بر روی هم گرد آمدن و توده شدن.۲. انبوهی.