تربرلغتنامه دهخداتربر. [ ت َ ب ُ ] (نف مرکب ) تربرنده ، و قسمی اره که بدان درختان تر برند. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). || (ن مف مرکب ) غله ای که پیش از زرد شدن و رسیدن ، برای آفتی چون زنگ و ملخ و جز آن درو شده باشد. (از یادداشت بخط مرحوم دهخدا). رجوع به تربر کردن شود.
تربرلغتنامه دهخداتربر. [ ت ُ ب ُ ] (اِخ ) تیره ای از شعبه ٔ جباره ٔ ایل عرب از ایلات خمسه ٔ فارس . (ازجغرافیای سیاسی کیهان ص 87). رجوع به جَبّاره شود.
تربر پائینلغتنامه دهخداتربر پائین . [ ت َ ب ُ رِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان دودج و داریان در بخش مرکزی شهرستان شیراز و 32هزارگزی شیراز و 6هزارگزی راه فرعی شیراز به خرامه . جلگه ای معتدل است و 408 ت
تربر بالالغتنامه دهخداتربر بالا. [ ت َ ب ُ رِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان دودج و داریان در بخش مرکزی شهرستان شیراز و 28هزارگزی خاور شیراز و 3هزارگزی راه فرعی بردج به خرامه . جلگه ای است معتدل و 330
تربر کردنلغتنامه دهخداتربر کردن . [ ت َ ب ُ ک َ دَ ] (مص مرکب ) حصاد زرع پیش از کمال آن بعلت آفتی چون ملخ و غیره . (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). رجوع به تَربُر شود.
ترابردیکشنری فارسی به انگلیسیcarrier, common carrier, shipper, transport, transportation, vehicle, vehicular
ترابَر 1transporter 1, carrier proteinواژههای مصوب فرهنگستانپروتئین ناقل غشایی که با اتصال به گوهرمایههای (substrates) اختصاصی سبب عبور آنها از غشای یاخته میشود
تربرساداتلغتنامه دهخداتربرسادات . [ ت َ ب ُ ] (اِخ ) دهی است از دهستان دودج و داریان در بخش مرکزی شیراز و 30هزارگزی خاور شیراز و 3هزارگزی راه بردج به خرامه . دامنه ای است معتدل و 202 تن سکنه دارد.
تربرشلغتنامه دهخداتربرش . [ ت ِ ب ُ ] (اِخ ) ژرار (تربورگ ، تربورخ ). نقاش هلندی که در رنگ آمیزی هم آهنگ و نقاشی ظریف دست داشت . وی بسال 1608 م . در زوول بدنیا آمد و بسال 1681 درگذشت .
تربرهلغتنامه دهخداتربره . [ ت َ ب َ رَ / رِ ] (اِ) نوعی از انگور است . (فرهنگ جهانگیری ) (برهان ) (ناظم الاطباء). نوعی از انگور است ، و آنرا تُربک با اول مضموم نیز گویند. (انجمن آرا) (آنندراج ) (فرهنگ رشیدی ). تُرْبَک . (فرهنگ رشیدی ). رجوع به تربک شود. در گنا
تربر پائینلغتنامه دهخداتربر پائین . [ ت َ ب ُ رِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان دودج و داریان در بخش مرکزی شهرستان شیراز و 32هزارگزی شیراز و 6هزارگزی راه فرعی شیراز به خرامه . جلگه ای معتدل است و 408 ت
تربر بالالغتنامه دهخداتربر بالا. [ ت َ ب ُ رِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان دودج و داریان در بخش مرکزی شهرستان شیراز و 28هزارگزی خاور شیراز و 3هزارگزی راه فرعی بردج به خرامه . جلگه ای است معتدل و 330
ممراحلغتنامه دهخداممراح . [ م ِ ] (ع ص ) زمین زود گیاه روینده . (منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء). زمین زود گیاه رویاننده . (آنندراج ). زمین تربر. (مهذب الاسماء). || چشم بسیاراشک . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ) (از اقرب الموارد). || اسب نیک شادمان و خرامنده . (منتهی الارب ) (ناظم الا
جبارهلغتنامه دهخداجباره . [ ج َب ْ با رَ ] (اِخ ) شعبه ٔ اول از ایل عرب (از ایلات خمسه ٔ فارس ) که دارای تیره های ذیل میباشد: آل ساعدی ، ابوالغنی ، پیر سلامی سادات حسینی ، شیری ، ابوالمحمدی ، بهلولی ، بربر، جابری ، خسائی ، عزیزی ، اُبر، بز سرخی ، تاتی ، جابکی ، صفری ، قره غانی ، نقدعلی ، ابوال
باصریلغتنامه دهخداباصری . [ ص ِ ] (اِخ ) یکی از ایلات خمسه ٔ فارس که مرکب از 3000 خانوار است . قشلاق این طایفه در بلوک سروستان ، کربال و گوار و ییلاقشان در بلوک ارسنجان و کمین است . تیره های باصری عبارتند از: چاربنیجه ، شکاری ، علی قنبری ، علی میرزائی ویسی . (
دودج و داریانلغتنامه دهخدادودج و داریان . [ دَ ج ُ ] (اِخ ) نام یکی از دهستانهای پنجگانه ٔ بخش مرکزی شهرستان شیراز. حدود و مشخصات آن به قرار زیر است : از شمال : ارتفاعات کدوان و کربال . از خاور: کوههای خرامه . از جنوب : ارتفاعات کفترک وگشنکان . از باختر: کوه بمووتنگ قراولخانه . این دهستان در شمال خاور
تربر پائینلغتنامه دهخداتربر پائین . [ ت َ ب ُ رِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان دودج و داریان در بخش مرکزی شهرستان شیراز و 32هزارگزی شیراز و 6هزارگزی راه فرعی شیراز به خرامه . جلگه ای معتدل است و 408 ت
تربر بالالغتنامه دهخداتربر بالا. [ ت َ ب ُ رِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان دودج و داریان در بخش مرکزی شهرستان شیراز و 28هزارگزی خاور شیراز و 3هزارگزی راه فرعی بردج به خرامه . جلگه ای است معتدل و 330
تربر کردنلغتنامه دهخداتربر کردن . [ ت َ ب ُ ک َ دَ ] (مص مرکب ) حصاد زرع پیش از کمال آن بعلت آفتی چون ملخ و غیره . (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). رجوع به تَربُر شود.
تربرساداتلغتنامه دهخداتربرسادات . [ ت َ ب ُ ] (اِخ ) دهی است از دهستان دودج و داریان در بخش مرکزی شیراز و 30هزارگزی خاور شیراز و 3هزارگزی راه بردج به خرامه . دامنه ای است معتدل و 202 تن سکنه دارد.
تربرشلغتنامه دهخداتربرش . [ ت ِ ب ُ ] (اِخ ) ژرار (تربورگ ، تربورخ ). نقاش هلندی که در رنگ آمیزی هم آهنگ و نقاشی ظریف دست داشت . وی بسال 1608 م . در زوول بدنیا آمد و بسال 1681 درگذشت .