ترتنیلغتنامه دهخداترتنی . [ ت َ ت َ نا ] (ع ص ) کنیز و زن فاجره . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). رجوع به تُرْنی ̍ شود.
ترتنالغتنامه دهخداترتنا. [ ت ُ ت ُ ] (اِخ ) شهری بر شمال غربی ایتالیا که مرکز فلاحتی است . در این شهر کلیسایی از دوره ٔ ارمن و کاخی از قرون وسطی وجود دارد.
تراطنلغتنامه دهخداتراطن . [ ت َ طُ ] (ع مص ) لوترا گفتن نه به لغت عرب . (زوزنی ). همدیگر سخن بزبان عجم گفتن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (المنجد) (اقرب الموارد). یقال : رأیت اعجمیین یتراطنان . (اقرب الموارد).
ترثنلغتنامه دهخداترثن . [ ت َ رَث ْ ث ُ ] (ع مص ) طلا کردن روی را به غُمْرة که نوعی از طلا است که زنان بر روی مالند. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). طلا کردن زن روی را به غمره . (از لسان العرب ).
ترثینلغتنامه دهخداترثین . [ ت َ ] (ع مص ) نیک باریدن باران و تر کردن زمین را. (منتهی الارب ) (آنندراج ). شدد للمبالغة. (منتهی الارب ).