ترضضلغتنامه دهخداترضض . [ ت َ رَض ْ ض ُ ] (ع مص ) کوفتن و شکستن چیزی . (از اقرب الموارد). رجوع به ترضیض شود.
ترددلغتنامه دهخداتردد. [ ت َ رَدْ دُ ] (ع مص ) شد و آمد کردن . (تاج المصادر بیهقی ) (زوزنی ) (منتهی الارب ). آمد و شد کردن . (ترجمان جرجانی ترتیب عادل بن علی ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (از المنجد). گردیدن و رفتن و آمد و شد کردن . (غیاث اللغات ) (آنندراج ) : <br
تردیدلغتنامه دهخداتردید. [ ت َ ] (ع مص ) بسی واگردانیدن . (تاج المصادربیهقی ) (زوزنی ). بسیار گردانیدن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) بازگردانیدن و بازآوردن . (غیاث اللغات ) (آنندراج ). و رجوع به ردّ و مردّ و مردود و ردیدی شود. || تردید قول ؛ تکرار آن . (از اقرب الموارد) (از المنجد). || نزد ا
ترضیضلغتنامه دهخداترضیض . [ ت َ ] (ع مص ) نیک خورد کردن . (آنندراج ) (از اقرب الموارد). شکستن به قطعات بزرگ . (ناظم الاطباء).
تردددیکشنری عربی به فارسیبسامد , فرکانس , فراواني , درنگ , دودلي , ترديد , تامل , بي تص?ميمي , دو دلي , بي عزمي
waveredدیکشنری انگلیسی به فارسیتکان داد، فتور پیدا کردن، متزلزل شدن، دو دل بودن، تردید پیدا کردن، نوسان کردن
waverدیکشنری انگلیسی به فارسیتکان دادن، تبصره قانون، فتور پیدا کردن، متزلزل شدن، دو دل بودن، تردید پیدا کردن، نوسان کردن
waversدیکشنری انگلیسی به فارسیموج می زند، تبصره قانون، فتور پیدا کردن، متزلزل شدن، دو دل بودن، تردید پیدا کردن، نوسان کردن
تردددیکشنری عربی به فارسیتامل کردن , مردد بودن , بي ميل بودن , متزلزل شدن , فتور پيدا کردن , دو دل بودن , ترديد پيدا کردن , تبصره قانون , نوسان کردن
شکفرهنگ فارسی عمید۱. گمان بردن در امری.۲. [مقابلِ یقین] گمان.۳. شکاف و ترکیدگی کوچک در استخوان.⟨ شک کردن (به شک افتادن): (مصدر لازم) در امری شبهه و تردید پیدا کردن.
تردیدلغتنامه دهخداتردید. [ ت َ ] (ع مص ) بسی واگردانیدن . (تاج المصادربیهقی ) (زوزنی ). بسیار گردانیدن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) بازگردانیدن و بازآوردن . (غیاث اللغات ) (آنندراج ). و رجوع به ردّ و مردّ و مردود و ردیدی شود. || تردید قول ؛ تکرار آن . (از اقرب الموارد) (از المنجد). || نزد ا
تردیددیکشنری فارسی به انگلیسیambivalence, compunction, demur, discredit, doubt, dubiety, hesitancy, hesitation, incertitude, irresolution, oscillation, question, scruple, scrupulosity, second thought, uncertainty, vacillation, vibration
تردیدلغتنامه دهخداتردید. [ ت َ ] (ع مص ) بسی واگردانیدن . (تاج المصادربیهقی ) (زوزنی ). بسیار گردانیدن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) بازگردانیدن و بازآوردن . (غیاث اللغات ) (آنندراج ). و رجوع به ردّ و مردّ و مردود و ردیدی شود. || تردید قول ؛ تکرار آن . (از اقرب الموارد) (از المنجد). || نزد ا
بلاتردیدلغتنامه دهخدابلاتردید. [ ب ِ ت َ ] (ع ق مرکب ) (از: ب + لا (نفی ) + تردید) بدون تردید. بی گفتگو. (فرهنگ فارسی معین ). بی گمان . (یادداشت مرحوم دهخدا). به عزم جزم . جازماً. منجزاً.
خودگردانی در برابر شرمساری و تردیدautonomy versus shame and doubtواژههای مصوب فرهنگستانمرحلۀ دوم تحول در نظریۀ اریکسون که در آن کودکان تاحدی به خود اطمینان مییابند، اما اگر والدین بیش از اندازه عیبجو یا حمایتگر باشند، در تواناییشان برای تسلط بر خویش و جهان پیرامون دچار تردید میشوند