ترق ترقلغتنامه دهخداترق ترق . [ ت ِ رِ ت ِ رِ ] (اِ صوت ) حکایت آواز تیر سقف آنگاه که شروع به شکستن کند. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). حکایت آواز برخورد دو چیز عموماً.
طریق طریقلغتنامه دهخداطریق طریق . [ طِرْ ری طِرْ ری ] (ع صوت مرکب ) بجای طرقواکه فعل امر است استعمال کنند. رجوع به طرقوا شود.
ترکهارلغتنامه دهخداترکهار. [ ت ِ ک ِ ] (اِ) تِرکِهارَن . تَرِکهازَن .ظرفی که در آن دوغ را سفت می کنند. (ناظم الاطباء).
ترکاتوسلغتنامه دهخداترکاتوس . [ ت ُ ] (اِخ ) مانلیوس ... در سال 235 ق . م . کنسول روم بود. وی ساردنی را بتصرف خود درآورد.
ترکلغتنامه دهخداترک . [ ت َ رَ ] (اِخ ) نام کوهی است میان ترکستان شوروی و ترکستان شرقی متعلق به چین . (از قاموس الاعلام ترکی ج 3).
ترکلغتنامه دهخداترک . [ ت َ رَ ] (ع مص )در نکاح آوردن زن تریکه را. (منتهی الارب ) (آنندراج )(ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (از متن اللغه ).