ترمیم کردن

مترادف

۱. اصلاح کردن، درست کردن
۲. تعمیر کردن، مرمت کردن، بازسازی کردن ≠ تخریب کردن
۳. بهبود بخشیدن

جست‌وجوی دقیق

ترمیم کردن

دیکشنری فارسی به عربی

اعد , عدل

ترمیم کردن

دیکشنری فارسی به انگلیسی

rehabilitate, remedy, reshuffle

ترمیم کردن

فرهنگ مترادف و متضاد

۱. اصلاح کردن، درست کردن ۲. تعمیر کردن، مرمت کردن، بازسازی کردن ≠ تخریب کردن ۳. بهبود بخشیدن

جست‌وجوی هم‌آوا

ترمم

لغت‌نامه دهخدا

ترمم . [ ت َ رَم ْ م ُ ] (ع مص ) متفرق و پراکنده شدن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ). || اصلاح کردن چیزی . (از اقرب الموارد) (از المنجد). || تعرق . (اقرب الموارد) جدا کردن گوشت را از استخوان . (از المنجد).

ترمیم

لغت‌نامه دهخدا

ترمیم . [ ت َ ] (ع مص ) اصلاح کردن چیزی را. (از اقرب الموارد). اصلاح کردن بنا را. (از المنجد). مرمت کردن چیزی را. (آنندراج ): رمم الحائط ترمیماً؛ اصلاح کرد آن دیوار را. (ناظم الاطباء).

ترمیم

فرهنگ فارسی عمید

مرمت کردن؛ اصلاح‌ کردن خلل یا خرابی چیزی.

ترمیم

دیکشنری فارسی به عربی

اغاثة , تعديل

ترمیم

دیکشنری فارسی به انگلیسی

rehabilitation, reshuffle, restoration

جست‌وجوی متن

untremolant

دیکشنری انگلیسی به فارسی

بدون ترمیم

trim back

دیکشنری انگلیسی به فارسی

ترمیم کردن

restoratively

دیکشنری انگلیسی به فارسی

ترمیم

destalinize

دیکشنری انگلیسی به فارسی

ترمیم کردن

unrepaired

دیکشنری انگلیسی به فارسی

بدون ترمیم

جست‌وجوی هم‌آغاز

ترمیم

لغت‌نامه دهخدا

ترمیم . [ ت َ ] (ع مص ) اصلاح کردن چیزی را. (از اقرب الموارد). اصلاح کردن بنا را. (از المنجد). مرمت کردن چیزی را. (آنندراج ): رمم الحائط ترمیماً؛ اصلاح کرد آن دیوار را. (ناظم الاطباء).

ترمیم

فرهنگ فارسی عمید

مرمت کردن؛ اصلاح‌ کردن خلل یا خرابی چیزی.

ترمیم

دیکشنری فارسی به عربی

اغاثة , تعديل

ترمیم

دیکشنری فارسی به انگلیسی

rehabilitation, reshuffle, restoration

ترمیم

فرهنگ فارسی معین

(تَ) [ ع . ] (مص م .) مرمت کردن ، باسازی .

جست‌وجوی هم‌قافیه

ترمیم

لغت‌نامه دهخدا

ترمیم . [ ت َ ] (ع مص ) اصلاح کردن چیزی را. (از اقرب الموارد). اصلاح کردن بنا را. (از المنجد). مرمت کردن چیزی را. (آنندراج ): رمم الحائط ترمیماً؛ اصلاح کرد آن دیوار را. (ناظم الاطباء).

ترمیم

فرهنگ فارسی عمید

مرمت کردن؛ اصلاح‌ کردن خلل یا خرابی چیزی.

خودترمیم

self-sealing

واژه‌های مصوب فرهنگستان

← مخزن سوخت خودترمیم

ترمیم

دیکشنری فارسی به عربی

اغاثة , تعديل

ترمیم

دیکشنری فارسی به انگلیسی

rehabilitation, reshuffle, restoration

ترجمه مقاله