تروآدلغتنامه دهخداتروآد. [ ت ْ رُ ] (اِخ ) خره باستانی در آسیای مرکزی که بوسیله ٔ رودهای سکاماندر و سیموایس مشروب میگردید و مرکز آن تروای سابق الذکر بود. و در سال 335 ق . م . قشون مقدونیها به سرداری کالاس در این شهر از ایرانیان شکست خوردند. و رجوع به تاریخ ایر
تراهاتلغتنامه دهخداتراهات .[ ت ُرْ را ] (ع اِ) در بیت ذیل بجای تُرَّهات ج ِ تُرَّهة آمده است بمعنی باطل و سخن بی فایده : خاص در بند لذت و شهوات عام در بند هزل و تراهات . سنائی .رجوع به ترهات و ترهة شود.
پیترودلغتنامه دهخداپیترود. (اِخ ) نام ده کوچکی دارای صد خانوار از توابع انارمرز در ساری مازندران . (سفرنامه ٔ رابینو ص 48 و 49 بخش انگلیسی ).
چترودلغتنامه دهخداچترود. [ چ َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان زنگی آباد بخش مرکزی شهرستان کرمان که در 54هزارگزی شمال کرمان بر سر راه فرعی کرمان به راور واقع شده . جلگه و معتدل است و 3000 تن سکنه دارد. آبش از قنات ، محصولش غلات و ح
چترودلغتنامه دهخداچترود. [ چ َ ] (اِخ ) مؤلف مرآت البلدان نویسد: «قریه ای است از بلوک سرآسیاب کرمان که در نزدیکی هوتک و هشت فرسخی شمال شرقی کرمان واقع میباشد. جائی خوش آب و هواست ، باغات مشجر زیاد دارد و انگور و انارش بخوبی ممتاز است . آب این قریه از دو رشته قنات و از چشمه ای است که از کوه جا
تروآدهلغتنامه دهخداتروآده . [ ت ْ رُ دِ ] (اِخ ) تلفظترکی تروآد. رجوع به تروآد و قاموس اعلام ترکی شود.
امیلوزلغتنامه دهخداامیلوز. [ اَ لُزْ ] (فرانسوی ، اِ) مرضی که در آن از اعضای بدن مواد نشاسته ای بیرون می ترواد. (از لاروس ).
ممننلغتنامه دهخداممنن . [ م ِ ن ُ ] (اِخ ) شاهزاده ٔ شجاع و اساطیری دنیای قدیم پسر تیتون و اورور . وی از سوی پدرش پادشاه تروآد مأمور شد تا نزد پادشاه مصر و حبشه برود و از آنان برای شکستن محاصره ٔ ترویا (که یونانیان آن را محاصره کرده بودند) یاری بجوید. ممنن بوسیله ٔ آشیل کشته شد. (از لاروس ).
خشایارشالغتنامه دهخداخشایارشا. [ خ َ ] (اِخ ) خشایارشا پسر داریوش کبیر پادشاه ایران است مادر او آتس سا دختر کوروش بزرگ بود و در سن 35 سالگی بتخت نشست . (486 ق .م .). چون خشایارشا بتخت نشست نخست با لشکری عازم مصر شد و با وجود مقاو
تروآدهلغتنامه دهخداتروآده . [ ت ْ رُ دِ ] (اِخ ) تلفظترکی تروآد. رجوع به تروآد و قاموس اعلام ترکی شود.