ترگویلغتنامه دهخداترگوی . [ ت َ ] (نف مرکب ) شیرین بیان . شیرین سخن . رطب اللسان : شاعر ترگوی شدم لاجرم تری شعرم به جهان شد سمر. سوزنی .و رجوع به تر شود.
ترویلغتنامه دهخداتروی . [ ت ْ رُ ] (اِخ ) ولایتی است در شامپانی (ایالت کنونی اوب ) که شهر تروی سابق الذکر درآن واقع است . این ولایت دارای 16 بخش و 254 بلوک است و 175400 تن سکنه دارد. و رجوع ب
ترویلغتنامه دهخداتروی ٔ. [ ت َرْ ءْ ] (ع مص ) اندیشیدن در کارو نگریستن پایان آن و در جواب تعجیل نکردن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). نگریستن در کار و اندیشیدن در ظروف و پایان آن . (از المنجد). رجوع به تروئة شود.
ترویلغتنامه دهخداتروی . [ ت ْ رُ ] (اِخ ) ولایتی است در شامپانی (ایالت کنونی اوب ) که شهر تروی سابق الذکر درآن واقع است . این ولایت دارای 16 بخش و 254 بلوک است و 175400 تن سکنه دارد. و رجوع ب