خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
تسارع پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
تسارع
/tasāro'/
معنی
۱. شتافتن.
۲. مبادرت کردن و پیشی گرفتن در کاری.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
تسارع
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] [قدیمی] tasāro' ۱. شتافتن.۲. مبادرت کردن و پیشی گرفتن در کاری.
-
تسارع
لغتنامه دهخدا
تسارع . [ ت َ رُ ] (ع مص ) بهم (با هم ) شتافتن . (زوزنی ). شتافتن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). پیشی گرفتن و شتافتن . (از متن اللغة) (از اقرب الموارد) (از المنجد): اصناف خلایق به خدمت او تسابق و تسارع نمودند. (جهانگشای جوینی ).
-
تسارع
فرهنگ فارسی معین
(تَ رُ) [ ع . ] (مص ل .) شتافتن ، سرعت گرفتن .
-
واژههای همآوا
-
تصارع
لغتنامه دهخدا
تصارع . [ ت َ رُ ] (ع مص ) کشتی گرفتن : تصارع الرجلان و اصطرعا؛ حاولا ایهما یصرع صاحبه . (از اقرب الموارد).
-
جستوجو در متن
-
متسارع
لغتنامه دهخدا
متسارع . [ م ُ ت َ رِ ] (ع ص ) شتابنده . (آنندراج ). کسی که شتاب می کند. (ناظم الاطباء). || هم شتاب و باهم شتاب کننده . (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). و رجوع به تسارع شود.
-
تسابق
لغتنامه دهخدا
تسابق . [ ت َ ب ُ ] (ع مص ) بر یکدیگر پیشی گرفتن . (زوزنی ) (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از دهار) (ازاقرب الموارد) (از المنجد) : اصناف خلایق به خدمت او تسابق و تسارع نمودند. (جهانگشای جوینی ). || تناضل در تیراندازی . (از متن اللغة). || گ...