تسلیةلغتنامه دهخداتسلیة. [ ت َ ی َ ] (ع مص ) از: («س ل و») اندوه ببردن و سلوت فرمودن . (تاج المصادر بیهقی ). سلوة دادن و سلوة فرمودن . (زوزنی ). خرسندی و بی پژمانی دادن . (منتهی الارب ). چون واوی باشد خرسندی و بی پژمانی دادن . (ناظم الاطباء). دور کردن اندوه از کسی . (از متن اللغة) (از اقرب الم
تسلحلغتنامه دهخداتسلح . [ ت َ س َل ْ ل ُ ] (ع مص ) سلاح پوشیدن . (تاج المصادر بیهقی ) (زوزنی ) (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از متن اللغة) (از اقرب الموارد) (از المنجد). || خوش آمدن شتر حامل سلاح بدیدار و چاق نمودن آن در چشم ، تسلحت الابل بأسلحتها؛ سمنت و حسنت فی عینک . (از متن ا
تسلعلغتنامه دهخداتسلع. [ ت َ س َل ْ ل ُ ] (ع مص ) سرگشته شدن . (تاج المصادر بیهقی ). || شکافته شدن . (زوزنی ) (تاج المصادر بیهقی ). شکافته شدن پاشنه و جز آن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (از المنجد) (از متن اللغة).
تسلیحلغتنامه دهخداتسلیح . [ ت َ ] (ع مص ) رُب ِ سُلح را بر خیک روغن مالیدن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (از متن اللغة). || شمشیر را سلاح کسی گردانیدن . (منتهی الارب ) (از آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (از المنجد) (از متن اللغة). || سلاح پوشانیدن کسی
تسلیعلغتنامه دهخداتسلیع. [ ت َ ] (ع مص ) شکافتن . (زوزنی ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (از المنجد). || آویزان کردن سَلَع. (اقرب الموارد) (از المنجد). در منتهی الارب و متن اللغة شرحی در معنی تسلیح آمده است که خلاصه ٔ آن چنین است : در جاهلیت به هنگام خشکسالی و قحطی هیزمهایی از در
تصلعلغتنامه دهخداتصلع. [ ت َ ص َل ْ ل ُ ] (ع مص ) بالا برآمدن آفتاب ، یا در وسط آسمان رسیدن یا از ابر بیرون آمدن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد). انصلاع . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). || برطرف شدن ابر آسمان . (از اقرب الموارد).