تسیدنلغتنامه دهخداتسیدن . [ ت ِ دَ ] (مص ) رها کردن حیوان هوای گنده ٔ معده را از فرود سوی با آوازی . (یادداشت بخط مرحوم دهخدا).گویا لهجه ای در کلمه ٔ چُسیدن باشد که بی آواز است .
تَسیْدَنگویش گنابادی در گویش گنابادی یعنی هلاک شدن ، نزدیک شدن به مرگ ، اذیت شدن ، سختی دیدن ، زجر کشیدن
ورتسیدنلغتنامه دهخداورتسیدن . [ وَ ت َ دَ ] (مص مرکب ) نشستن . (ناظم الاطباء) (آنندراج ) : زر اگر داری برو ورتس بالای همه ورنه چندین عر و گوزت چیست ای ابله مآب . ملایزدی (از آنندراج ).چون ورتسد بمسند شیرین تکلمی کی کور نطق من به ب