تسدیلغتنامه دهخداتسدی . [ ت َ س َدْ دی ] (ع مص ) بر زبر چیزی شدن . (تاج المصادر بیهقی ) (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از متن اللغة) (از اقرب الموارد) (از المنجد). || بر ناقه ٔ فراخ گام سوارشدن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). || پیروی نمودن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (
تصدیلغتنامه دهخداتصدی . [ ت َ ص َدْ دی ] (ع مص ) پیش آمدن . (تاج المصادر بیهقی ) (دهار) (زوزنی ) (غیاث اللغات ) (آنندراج ). پیش باز آمدن . (ترجمان جرجانی ترتیب عادل بن علی ). پیش آمدن کسی را. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) : و چون خبر واقعه ٔ اوبه سلطان غیاث الدین رسید،
نامزدcandidateواژههای مصوب فرهنگستانشخصی که برای تصدی سمتی پیشنهاد میشود یا خود داوطلب تصدی آن سمت میشود
tenuresدیکشنری انگلیسی به فارسیدوره ها، تصدی، تصرف، اجاره داری، حق تصدی، نگهداری، اشغال، علاقه، خواست
tenureدیکشنری انگلیسی به فارسیمنصوب شدن، تصدی، تصرف، اجاره داری، حق تصدی، نگهداری، اشغال، علاقه، خواست
تصدیلغتنامه دهخداتصدی . [ ت َ ص َدْ دی ] (ع مص ) پیش آمدن . (تاج المصادر بیهقی ) (دهار) (زوزنی ) (غیاث اللغات ) (آنندراج ). پیش باز آمدن . (ترجمان جرجانی ترتیب عادل بن علی ). پیش آمدن کسی را. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) : و چون خبر واقعه ٔ اوبه سلطان غیاث الدین رسید،
متصدیلغتنامه دهخدامتصدی . [ م ُ ت َ ص َدْ دی ] (ع ص ) پیش آینده . (منتهی الارب ). پیش آینده . از تصدی که بمعنی پیش آمدن است ... و از پیش آینده در اینجا مراد از پیشکار است . (آنندراج ) (غیاث ). پیش آینده . (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || تعرض نماینده . (منتهی الارب ). کسی که برمی گرداند رو
تصدیلغتنامه دهخداتصدی . [ ت َ ص َدْ دی ] (ع مص ) پیش آمدن . (تاج المصادر بیهقی ) (دهار) (زوزنی ) (غیاث اللغات ) (آنندراج ). پیش باز آمدن . (ترجمان جرجانی ترتیب عادل بن علی ). پیش آمدن کسی را. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) : و چون خبر واقعه ٔ اوبه سلطان غیاث الدین رسید،
بلامتصدیلغتنامه دهخدابلامتصدی . [ ب ِ م ُ ت َ ص َدْ دی ] (ع ص مرکب ) (از: ب + لا(نفی ) + متصدی ) بدون متصدی . بی سرپرست . بی مباشر. || بی صاحب . (فرهنگ فارسی معین ).